دانلود مقاله، تحقیق دانشجویی و دانش آموزی و تجربیات معلمان

از هر عنوان و موضوعی، مقالات خود را از ما بخواهید

دانلود مقاله، تحقیق دانشجویی و دانش آموزی و تجربیات معلمان

از هر عنوان و موضوعی، مقالات خود را از ما بخواهید

- دانلود مقاله
- تحقیق دانشجویی و دانش آموزی
- تجربیات معلمان
- سفارش مقاله و پایان نامه
- تصحیح و ویرایش مقالات و پایان نامه به فرمت خواسته شده
- تنظیم گزارش کارآموزی پذیرفته می شود.

تلفن تماس: 09187832846

پیوندها

قرنها پیش از اسلام مردم ساکن شبه جزیره به دو دسته تقسیم می‌شده اند، عرب عاریه یا عرب خالص، عرب مستعر به یا عرب ناخالص، یا عرب پیوسته. ساکنان منطقة‌جنوبی عربستان برابر نسبت نامه‌ای که درست کرده بودند. نژاد خود را به یعرب پسر قحطان می‌رساندند و قطحان را فرزند پنجم نوح می‌شناساندند. حالیکه قبیله‌های ساکن مرکز و قسمت شمالی شبه جزیره خود را از نژاد عدنان می شناساندند که نوادة اسماعیل (ع) است. مورخان قدیم قحطانیان را عرب خالص و عدنانیان را مستعرب، یا عرب پیوسته خوانده اند.[8]

قحطانیان وعدنانیان- چنانکه خواهیم نوشت- از دیر زمان با یکدیگر همچشمی داشتند و هر یک دیگری را خوار شمرده‌است. پس از هجرت پیغمبر (ص) و از برکت مسلمانی بود که عدنانی و قحطانی با یکدیگر برادر شدند، اما متأسفانه این سازش مدتی دراز نیافت. نسبت دانان عرب از گروهی نیز نام برده‌اند که آنان را عرب بائده (از میان رفته) می‌نامند. این گروه قبیله‌های عاد، ثمود، طسم، جدیس، أمیم. جاسم و عبیل‌اند.

تقسیمات جغرافیایی
سقوط سبائیان و روی کار آمدن حمیریان
حکومتهای شمال شبه جزیره
پالمیرا بجای پترا
تدمر
دگرگونی در جنوب
غسانیان
لخمیان
بیابان نشینان
دین و اعتقادات
قانون و دین درمکه
مرکزیت یافتن مکه


سرزمین عربستان را گاه بر اساس عوارض جغرافیایی و گاه بر حسب شرایط اقلیمی تقسیم می کنند. بر  اساس تقسیم‌بندی نخستین، آن را پنج قسمت کرده‌اند:

1.   تهامه و آن سرزمینی است پست که از ساحت دریای سرخ از ینبع[9] آغاز می‌شود و تا سرزمین نجران امتداد دارد. و آن را بخاطر گرمای سخت و نوزیدن باد بدین نام نامیده‌اند.

2.   حجاز که در لغت به معنی مانع است. این سرزمین را حجاز نامیده‌اند چون در جهت شمالی یمن و شرق تهامه قرار دارد و این دو قسمت را از هم جدا می‌کند. حجاز از چند وادی ترکیب می‌شود و میان این وادیها سلسله کوههایی است که بلندی آنها از دو هزار متر بیشتر است.

3.      نجد که از جنوب به یمن و از شمال به بادیه السماوه امتداد دارد. و به سبب بلندی زمین آن را نجد نامیده‌اند.

4.      یمن که از نجد تا اقیانوس هند در جنوب و دریای سرخ در غرب گسترده است.

5.    عروض که به معنای مانع است شامل یمامه، عمان و بحرین است و بدان دلیل آن را عروض نامیده‌اند که میان یمن، نجد و عراق واقع شده است.

تقسیم‌ بندی دیگری نیز معمول شده است که اساس آن، شرایط اقلیمی و بودن یا نبودن وضعی مساعد برای زندگی اجتماعی است که بر روی انسانهای این منطقه اثر گذاشته است.

چنانکه گفتیم تنها جایی از این شبه جزیره که از نعمت آب برخوردار است و بارانهای منظم در آن می‌بارد ناحیة جنوبی است، پس می‌توان گفت آنچه زندگی را در این شبه جزیره مشخص می‌سازد وضع جغرافیایی آنست ، و آنچه وضع جغرافیایی را مشخص می‌سازد بودن یا نبودن آب. کمی یا بسیاری آب ، نوع زندگی انسان، جاندار و حتی گیاه را در هر دو منطقة شمالی و جنوب از یکدیگر جدا کرده است. در جنوب به دلیل فراوانی آب و ریزش بارانهای منظم، زمینها زیر کشت، کشاورزی پر رونق و جمعیت متراکم بوده است. جمعیت انبوه و  متراکم نیاز به محل سکونت پایدار دارد و در نتیجه روستاها و شهرها به وجود آمده است. گرد آمدن مردم بسیار در شهر و روستا موجب برخوردهایی می‌شود که انسان برای زندگی و ادامة حیات از آن ناگزیر است. این بر خوردها سبب وضع مقررات و قوانین است- هر چند ابتدایی و ساده باشد- قانون و تأسیس حکومت ملازم یکدیگرند. برای همین است که می‌بینیم در منطقة جنوب شبه جزیره، صدها سال پیش از میلاد مسیح دولتهایی به وجود آمده.

است و تمدنی را در آنجا پی افکنده اند. پیشة مردمان این منطقة کشاورزی، کسب و یا بازرگانی، جاندار آن اسب و رستی آن کندر (ماده خوش بو) بوده که در معبدهای مصر قدیم و اروپا مصرف میشد. می‌بینیم که هر سه نمونه، مظهر لطافت و رفاه نسبی است. در صورتی که داخل جزیره- چنانکه خواهیم گفت- از آب بهرة چندانی ندارد. بدین جهت مردم آن پیوسته در حال گردش از سویی به سوی هستند و طبیعی است که در چنین محیطی منزلگاه پایدار ساخته نشود، چه قرارگاه چنین انسانها به حکم ضرورت، باید سبک و قابل انتقال باشد. برای نقل و انتقال باید از وسیله‌ای پر طاقت استفاده شود و آنجا که منزلگاه پایدار نباشد و مردم به صورت اجتماعی زندگی نکند، از تمدن و حکومت که لازمه آنست، نشانی نیست. و باز طبیعی است در چنین شرایطی جانداران و گیاهان آن نیز متناسب با آن شرایط باشد. و مخصوصاً نبودن آب انسان آن بیابان گردی است که بدولقب گرفته و جاندار آن شتر است. چنانکه شتر می‌تواند تا هفده روز بدون آب زندگی کند. و اگر شترسواری در بیابان بی‌آب بماند، می تواند شترش را بکشد و آب ذخیره شده در شکنبه او را بنوشد. در پیمودن راههای دراز سرعت شتر سه برابر اسب است و می ‌تواند تا یکصد و هفتاد کیلوگرم بار را با خود ببرد. انسان آن سرزمین (بدون) است.[10] بدو می‌تواند حیات خود را با چند خرما و آهسته خرما و یا اندک خوردنی ادامه دهد، برای همین است که گفته‌اند بدو انگل (طفیلی) شتر است و شتر کشتی صحرا. رستنی آن خرماست که در مقابل بی‌آبی سخت مقاوم است. در بیابانهای آن خارهایی درشت می روید که خوراک شتران است.

منطقة جنوبی و دولتهای آن

تاریخ نویسان هنگام بحث از شبه جزیرة عربستان تاریخ قسمت جنوبی را بر شمال و صحرا مقدم می‌دارند. این تقدیم از آن جهت است که این منطقه از هزارة دوم پیش از میلاد تا ظهور اسلام پیوسته دستخوش دگرگونی بوده است و بنابراین، دارای تاریخی همراه با تحول است. در صورتی که قسمتهای خشک و غیر قبل سکونت آن، تاریخی یکنواخت دارد، یا تحول آن با کندی همراه بود است. اگر به نقشة عربستان نگاهی بیفکنید، در منتهی الیه جنوبی این شبه جزیره ، منطقه‌ای مثلث شکل را می‌بینید که ضلع شرقی آن را ساحل دریای عرب و ضلع غربی آن ساحل دریای سرخ تشکیل می‌دهد. هر گاه خطی از جیزان [11]kآن با کندآن (در غرب) به وادی حضرموت (در شرق) رسم کنیم، که ضلع سوم این مثلث باشد، در داخل این محدوده منطقه‌ای قرار خواهد گرفت که در قدیم آن را عربستان خوشبخت یا یمن نامیده‌اند. و امروز دو یمن جنوبی و شمالی را تشکیل می دهد.

چنانکه گفتیم، این قسمت از شبه جزیره از قرنها پیش از میلاد دارای حکومتهایی بوده است اما وقع دقیق آنان هنوز هم به درستی روشن نیست. تا پیش از کاوشهای باستان شناسان منابع اطلاع مورخان نوشته‌های تاریخ نویسان قدیم بود که بیشتر آن جنبة علمی نداشت. در قرن نوزدهم و بیستم میلادی کوششهای دانشمندان و جهانگردان و تتبع مورخان، تاریخ این منطقه را تا حدی روشن و نام دولتهایی را که بر آن حکومت کرده‌اهند مع ین ساخت. مهمترین دولتهایی که در این منطقه تشکیل شده معین و سباست و نیز دو دولت دیگر را قتبان و دولت حضرموت است باید نام برد.

دولت معینیان که پایتخت آن قرنو بود بین سالهای 1200 تا 600 پیش از میلاد وجود داشته . سلطة بازرگانی این دولت گاه چنان وسعت می‌یافته که از خلیج فارس تا کنار دریای مدینرانه را فرا می گرفته است.

دولت قتبان، که پایتخت آن تمنع بود، یکی دیگر از دولتهای جنوب (غربی) شبه جزیزه است و در مجاورت حضرموت بود. قتبان در هزارة اول پیش از میلاد مسیح تأسیس شد (حدود قرن ششم ق.م) و تا دو قرن بعد از میلاد مسیح ادامه داشته است، ولی بعضی محققان می‌گویند این دولت اندکی پیش از میلاد سال 50 ق.م منقرض گردید. با همة کوششهایی که دانشمندان پیرامون روشن ساختن تاریخ پادشاهان این سلسله کرده‌اند هنوز جای بحث در آن باقی است. آنچه معلوم شده است این که دولت قتبان را سبائیان برچیده‌اند. چنانکه  باستان شناسان از روی سنگ نوشته‌ها معلوم کرده‌اند که پادشان قتبان و همچنین سبا لق مکرب داشته‌اند. بعض محققان احتمال می‌دهند مکرب در لهجة جنوبی با مقرب در لغت عرب شمال همانند باشد و از روی همین تقریب احتمال داده‌اند که این پادشاهان نوعی قدرت دینی و سیاسی آمیخته داشته‌اند که بعدها جنبة ‌روحانی آن از بین رفته است. به نظر می‌رسد در منطقة جنوبی در آغاز، جنبة‌روحانی و آسمانی حکومتها دارای اهمیت بوده است.

دولت سبائیان در جنوب غربی شبه جزیره تأسیس شده و پایتخت آنان مأرب بوده است اما منطقة ‌نفوذشان از شرق به غرب، یعنی از ساحل خلیج فارس به سمت دریای سرخ، امتداد داشته است. هنگامی که قدرت معینیان رو به زوال نهاد، دولت سبا قدرت خود را آغاز کرد و بر معینیان دست یافت.

دولتی که در حضرموت تأسیس شد، پایتخت آن شیوه بوده و به واسطة‌برخورداری از تجارت کندر ثروت فراوانی داشته است.

این دولت معاصر با معینیان، و به قولی تابع آنان بود و در سال سیصد پس از میلاد مسیح از میان رفته است.

در میان این دولتها سبا دارای اهمیتی خاص است، و چنانکه جنوب شبه جزیره عربستان مرکز تأسیس حکومتها بوده است، سبا در بین دولتهای جنوبی حکومت بزرگ منطقه به شمار رفته است.

قدرت سیاسی و نظامی و بازرگانی سبا توانست به تدریج حکومتهای پراکنده جنوب را زیر پوشش حکومت مستقل و گسترده خود در آورد و دامنة سلطة خود را تا با افریقا بکشاند.

سبائیان تقریباً نه قرن بر این منطقه حکومت کردند و منطقة نفوذ خود را گسترش دادند و راه بازرگانی اقیانوس هند به دریای سرخ را در دست گرفتند. ادویة هند و دانه‌های معطر یمن (کندر) از طریق باب المندب به دریای سرخ و از آنجا به خلیج عقبه و کنار دریای متوسط می‌رفت.

دورة سبائیان تا یکصدو پانزده پیش از میلاد دوام یافته است. در قرآن کریم در دو سوره نام سبا آمده است. نخت در سورة‌ نمل و دیگری در سورة سبا. حکومت سبا از آغاز تا سدة چهارم پیش از میلاد نیمه روحانی و نیمه پادشاهی بوده است و چنانکه نوشتیم حاکمان آنان را مکرب می گفته‌اند. حکمران سبا که در قرآن کریم ذکر او آمده زنی است که در تاریخ و ادبیات اسلامی نام او را بلقیس نوشته‌اندولی قرآن از او به لفظ إمرأه = زن تغبیر کرده است. و  او همانست که چون نامة سلیمان (ع) بدو رسید نزد او رفت:

فمکث غیر بعید فقال احطت بمالم تحط به وجئتک من سبا بنبا یقین. انی وجدت امراه تملکهم و اوتیت من کل شیء و لها عرش عظیم.[12]

به واقعة‌جاری شدن سیل سرزمین سبا در سوره‌ای به همین نام اشارتی آمده است:

لقد کان لسبا فی مستکفهم آیه جنتان عن یمین و شمال کلوا من رزق ربکم و اشکرواله بلده طیبه و رب غفور فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدلنا هم بجنتیهم جنتین ذواتی اکل خمط وأثل و شیء من سدر قلیل[13]

پس از مرگ اسکندر، یکی از سرداران او در مصر دولتی تشکیل داد و اعقاب او مدتی بر این منطقه حکومت می کردند. کسانی که از این خاندان به حکومت رسیدند (بطالسه) یا بطلمیوسیان نام دارند. بطلمیوسیان اندک اندک راه تجارتی را که در اختیار سبائیان بود در دست گرفتند. بهم خوردن وضع تجارتی سبا از یکسو و پدید آمدن مشکلات داخلی از سوی دیگر موقعیت سبائیان را به خطر انداخت و در نتیجه به سال 115 پیش از میلاد حکومت سبائیان به پیایان رسید و مردمی که حمیریان نام داشتند جای آنان را گرفتند. حمیریان قومی از مردم جنوب عربستان بودند که در ظفار حکومت داشتند. این قوم ابتدا بر منطقة محدودی از جنوب عربستان فرمانروا بودند، لیکن به تدریج قدرت خود را گسترش دادند. دولت حمیری باعتباری تقریباً امتداد حکومت سبائیان است و به همین مناسب بعضی مورخان حکومت حمیریان را دورة‌دوم حکومت سبائیان است و به همین مناسبت بعضی مورخان حکومت حمیریان را دورة‌دوم حکومت سبائیان نامیده‌اند. حکومت حمیریان به دو دوره تقسیم می‌شود. دورة نخست از سقوط سبائیان نامیده‌اند. حکومت حمیریان به دو دوره تقسیم می‌شود. دورة‌ نخست از سقوط سبائیان تا سال 300 پس از میلاد مسیح و دورة‌ دوم تا دست‌اندازی حبشیان بر این منطقه.

پادشاهان دورة اول حمیر، در آغاز پادشاهان سبا و ذوریدان نام داشتند، که عنوانی شامل حکومت قتبان و حمیر است. در قرن سوم میلادی پادشاهی جنگجو بنام شمریو حاریش هر دو منطقه حضر موت و یمن را زیر فرمان خود درآورد. و دورة‌دوم حکومت حمیریان آغاز شد.

در قرن چهارم میلادی ابوکرب اسعد خود را پادشاه دو منطقة طود و تهمه یا سرزمینهای بالا بین و فرودین خواند. دولت حمیری که پادشاهان آن را تبع[14] خوانده‌اند تا آغاز قرن ششم بعد از میلاد (525) که حبشیان بر قلمرو آنان دست انداختند ادامه یافت.

حمیریان در آغاز تأسیس حکومت خود (مانند سبائیان) با دست اندازی و توسعه طلبی رومیان روبرو گشتند که به تدریج بر زمینهای تحت تصرف خود می افزودند. آنان می‌خواستند راه بازرگانی هند و آفریقای شرقی را در دست بگیرند و نیز سرزمین بخور را که کالای تجارتی پر رونقی بود از آن خود کنند.

به سال بیست و چهارم یا بیست و پنجم پیش از میلاد مسیح آلیوس گالیوس با لشکری به جنوب عربستان حمله برد و در مدت چند روز خود را به مأرب رساند و در حجاز تا وادی نجران پیش رفت ، اما به زودی بر اثر دسترسی نداشتن به آب و مشکلات دیگر که برای او پیش آمد مجبور به عقب نشینی شد.

هر چند سردار رومی نتوانست بر سرزمین حمیریان حکومت کند، اما همسایه دیگری که چشم بر این سرزمین داشت سربلند کرد و آن دولت حبشه بود.

حبشیان پیاپی بر این منطقه حمله بردند و سرانجام در سالهای 320-330 پس از میلاد توانستند قسمتهای ساحلی یمن را تصرف کنند.

در اواسط سدة‌چهارم از سوی امپراتور وقت هیأتی به یمن روانه گردید و این هیأت کلیساهایی در ظفار و عدن تأسیس کرد و بدین ترتیب بر اثر این پیوستگیها مسیحیت در جنوب عربستان نفوذ کرد و روابط امپرتوران روم با پادشاهان حبشه استوار شد. امپراتوران روم با برقراری این ارتباط می‌خواستند از یک سو از بازرگانی جنوب بهره برند و از سوی دیگر حیمریها را بر ضد پادشاهان ساسانی که پیوسته با روم در حال جنگ بودند، برانگیزند. در همان حال که هیأت مسیحی مشغول ساختن کلیسا و نشر مسیحیت بود، شمار مهاجران یهودی هم که پس از ویرانی اورشلیم به جنوب عربستان پناهنده شده بودند افزایش یافت، چنانکه در سدة ششم میلادی ذونواس که مورخان عرب نام او را زرعه بن تبان نوشته‌اند به پادشاهی حمیریان رسید و نام خود را به یوسف برگردانید و به دین یهود گروید. بدین ترتیب در این منطقه یهودیگری در مقابل مسیحیت رواج یافت. ذونواس به آزار مسیحیان پرداخت.

نوشته‌اند وی مسیحیان نجران را قتل عامل کرد. بدین سان که گودالهایی را از آتش پر کردند و کسانی را که از دین مسیحی برنگشتند در آن گودالها افکندند. آیات 4-8 سورة‌مبارک بروج و قتل اصحاب اخدود، اشارت بدین واقعه است.

دولت حبشه که مراقب اوضاع بود شخصاً یا به اشارت ژوستنین امپراتور روم لشکری به جنگ وی فرستاد و ذونواس به سال 525 میلادی شکست خورد و سپس کشته شد. بدین ترتیب حکومت حمیریان بر جنوب عربستان به پایان رسید و سراسر این منطقه به دست حبشیان افتاد . پس از چندی سردار حبشی که نام او ابرهه بود علیه  حکومت خود برخاست و دعوی استقلال کرد و حدود سی و پنجسال (535 تا 750 م.) حاکم مطلق العنان این سرزمین بود. ابرهه به ترویج مسیحیت برخاست، و برای آنکه عرب را از زیارت مکه باز دارد، در صنعاؤ معبدی بزرگ ساخت. گویند مردی از بی مالک بن کنانه بدانجا رفت و به آن معبد بی‌حرمتی کرد. ابرهه در غضب شد و سوگند خورد که کعبه را ویران خواهد کرد. پس با لشکری که قیل همراه داشت روی به مکه نهد. لکن خشم پرودگار بر او و لشکر او فرود آمد، و مرغانی سنگ ریزه‌ها بر سر سپاهیان او افکندند، و لشکریان او را تباه کردند.[15] سال این لشکر کشی در تاریخ اسلام «عام الفیل»نام دارد و دربارة‌ آن در جای خود توضیح بیشتری داده خواهد شد.

حمیریان که از حکومت حبشیان بر سرزمین خود خوشنود نبودند، از پادشاه ساسانی وقت، انوشیروان، یاری خواستند. انوشیروان سرداری بنام وهرز دیلمی را به سال 570 میلادی به یمن فرستاد. با رسیدن این سپاه مسروق ابن ابرهه آخرین امیر این خاندان شکست خورد و فرستادة‌کسری حکومت را  به دست گرفت. پس از وهرز، فرزند او مرزبان و پس از مرزبان نوشبحان و پس از وی باذان فرمانروایی یافتند.

ابن هشام نویسد: باذان در بعثت رسول (ص) مسلمان شد و ایرانیانی هم که نزد او بودند همگی مسلمان شدند.[16] از این پس تا ظهور اسلام جنوب عربستان دولت گسترده و وسیعی بخود ندید. ادارة امور هر قسمت را که مخالف نام داشت رئیسی محلی به عهده می‌گرفت. از میان این حکمرانان، قبیلة کنده توانست سلسله‌ای تأسیس کند. پادشاهان کنده از مردم جنوب و از نژاد قحطانی بودند و در ناحیه غربی حضرموت حکومت داشتند. نخستین پادشاه مشهور این خاندان حجر بن عمرو است که به آکل المرار مشهور بود. حکومت پادشاهان کنده گاهی چنان قدرت می‌یافت که بر منطقه‌های دیگر نیز دست اندازی می کردند، چنانکه نوة این حجر که حارث نام داشت مدتی کوتاه (در پادشاهی قباد) بر حیره تسلط یافت ولی در حکومت انوشیروان از آنجا رانده شد.

در قسمت شمالی و شمال  غربی شبه جزیرة آنجا که در ساحل دریای متوسط قرار دارد چون از ریزش باران برخوردار است و نیز به خاطر موقعیت‌ تجارتی که دارد، دولتهایی تأسیس شده است. قسمتی از شمال شبه جزیره که از منتهی الیه خلیج عقبه تا وادی العربه امتداد دارد، سرزمین نبطیان بوده است. نبطیان گویا در حدود سدة‌ششم پیش از میلاد مسیح از بیابانهای عربستان، بدان نقطة رفته‌اند. پس از سقوط دولت بابل حکومتی تأسیس کردند و در پایان سدة‌چهارم پیش از میلاد (احتمالاً حدود سال 320) هنگامی که بر اثر حمله اسکندر سلطة دریایی سبائیان از میان رفت دولت تبطیان قوت گرفت از جمله آنکه راه تجارتی را که از وادی سرحان می گذشت به دست گرفتند.

مرکز حکومت نبطیان (پتبرا) نام داشت که واژه‌ای است یونانی و معنی آن سنگ است. نبطیان خانه های خود را د ر دل کوه می‌کندند و شاید از این جهت آنجا را بدین نام نامیده‌اند، و گویا اسم عربی آن محل حصن سلع بوده است. آثار خانه‌های این مردم در وادی موسی بر فراز جبل هارون که اکنون جزء کشور اردن است باقی است. حکومت نبطیان تا آغاز سدة دوم میلادی دوام یافت و به سال 106 پس از میلاد امپراتوری روم این منطقه را جزء متصرفات خود کرد. پترا چنانکه نوشتیم در دورة اقتدار نبطیان موقعیت مهم بازرگانی داشت و نقطة اتصال راه بازرگانی خلیج فارس و دریای مدیترانه بود.

در سدة سوم میلادی بر اثر جنگلهای بین شاهنشاه ساسانی و امپراتور روم و نیز بر اثر مداخل حبشه در جنوب عربستان، رفت و آمد کشتیها در اقیانوس هند کاهش یافت. نتیجه آنکه در مقابل راه دریایی، راه تجارتی دیگری از خشکی و در بیابانهای عربستان رونق یافت و بر اثر این تغییر  پالمیرا که نام دیگر آن تدمر است جای پترا را گرفت.

تدمر یا پالمیرا، که ویرانه‌های آن در 225 کیلومتری شمال شرقی دمشق باقی است، از مرکزهای مهم جادة بازرگانی آن روزگار است. معروف است که این شهر را سلیمان پیغمبر (ع)، ساخته است. تدمر چون علاوه بر پایگاه تجارتی موقعیت نظامی خاصی نیز داشت، در جنگهای ایران و روم مورد توجه رومیان قرار گرفت و اندک اندک تحت حمایت رومیان در آمد.

در قرن سوم میلادی فرمانفرمای تدمر، آذینه که با بیرون راندن سپاهیان ایران از سوریه و آسیاس صغیر کمکهای شایانی به رومیان کرده بود، پس از اسیر شدن والرین بدست شاه ساسانی (260م) جانشین امپراتور در متصرفات روم شرقی گردید، و کشور وسیعی شامل بین النهرین، سوریه و قسمتی از آسیای سغیر و حتی مصر تأسیس کرد. پس از مرگ اذینه (266 م) زن او، زنوبیا، یا زباء به نام پسر خود به پادشاهی رسید و در سال 270 میلادی به نام پسرش سکه زد. ولی اورلیانس که در این هنگام به امپراتوری روم رسیده بود به تدمر حمل کرد (272 م). در این گیردارها زباء‌اسیر و به روم فرستاده شد و در آنجا درگذشت و تدمر دیگر رونق نخستین خود را نیافت.

خواه بر اثر فروریختن سد مارب، و خواه به خاطر درگیریهای داخلی که بدان اشارت شد، آرامش جنوب بهم خورد. کشاورزی رونق افتاد، و تجارت نیز مورد تهدید قرار گفت. همسایگان دولت جنوبی در پی دست یافتن به منبع درآمد آن منطقه (بخور) برخاستند. این نابسامانیها موجب شد که مردم از این سرزمین بیرون روند و در جاهای دیگر ساکن شوند. دسته‌ای از جنوبیان به سوی شمال رفتند و جایی را که برای زندگی مناسب می نمود (مرزهای امپراتوری روم) پذیرفتند. گروهی نیز در مرزهای شرقی و متصرفات امپراتوری ساسانی مستقر گشتند. از یکسو چون حمل بار از راه دریا با خطر روبرو می شد راههای کاروانسر و پدید آمد و شتر و اسب جای کشتی را گرفت. نتیجه آنکه به ضرورت در مسیر این راه طولانی (جنوب به شمال) شهرکها پدید گردید و اندک اندک چادرنشینها و دام داران بدین نقطه‌ها جذب شدند، و بجای پرورش دام وظیفه حمل بار و یا بدرقه کاروان را بعهده گرفتند. بدنبال این دگرگونی، و سقوط دولتهای بزرگ در جنوب، بعض قدرتمندان این منطقه و همچنین مهاجران شرق و شمال چندان نیرومند قوی (ایران و روم) برقرار بود، هر یک از دولتهای بزرگ، دولتهای کوچک را  در حمایت خود داشت.

دولتهایی که این مهاجران تشکیل دادند، غسانیان، لخمیان و آل کنده می‌باشند. غسانیان در حمایت امپراتوی روم، لخمیان در حمایت امپراتوری ایران بودند، و آل کنده را حمیریان حمایت می کردند، ترقی و تنزل این دولتها بستگی به قدرتهایی داشت که از آنان حمایت می کرد.

این تیره که گاهی آن را آل جفنه (نام نیای آنان) و یا غساسنه می گویند، مهاجرانی هستند که از ینم به سوی شمال رفتند و در مرزهای امپراتوری روم سکونت کردند. می گویند این مردم نخست روانة‌مکه شدند، سپس شاخه‌ای از ایشان به بادیه الشام رفت و چون در کنار آبی به نام غسان ف رود آمده بودند غسانی خوانده شدند. غسانیان در آغاتز سکونت در شمال عربستان، تابع قبیله‌ای به نام سلیح بودند. سپس خود بر آنان غالب شدند و امپراتوری روم نیز آنان را به رسمیت شناخت. غسانیان در جنگهایی که بین روم و ایران در گفت از رومیان حمایت می‌کردند و با لخمیان که طرفدار پادشاهان ساسانی بودند به پیکار برمی خاستند.

دولت غسانی در دورة‌ امپراتوری ژوستینین رونق بسیری یافت. وی حارث بن جبله ، از امیران این خاندان، را تا رتبة‌ پادشاهی بالا برد. غرض او از این کار این بود که غسانیان برابر لخمیان نیرو گیرند. دولت غسانی تا آغاز فتوحات اسلام در شمال و تسخیر سوریه به وسیله مسلمانان بر پا بود. پس از جنگ یرموک و شکست سپاهیان امپراتوری روم گروهی از این مردم بر جای ماندند و با مسلمانان همکاری کردند  و گروهی دی گر به روم و یا آسیای صغیر رفتند.

 لخمیان یا آل لخم که گاهی به سبب آخرین پادشاهان آنان، ایشان را آل منذرهم می‌گویند، از اواخر قرن سوم پس از میلاد بر حیره و سرزمینهای مجاور آن حکومت می‌کردند. پادشاهان حیره تابع دولت ساسانی و متحدین این دولت در جنگ آنان با رومیان بودند.

مردم حیره ظاهراً از مهاجران جنوب (قحطانیان)اند، ولی اقوام عدنانی نیز در آنجا ساکن شده‌اند. تسلط پادشاهان آل لخم از حیره و اطراف آن به نقاط مجاور گسترش یافت و علاوه بر درة فرات به داخل عربستان نیز نفوذ کرند. دولت حیره همچون سدی بین صحرا و متصرفات ایران قرار گرفته بود، و پادشاهان آن از یک سو مانع نفوذ بیابانیها به سرزمین ساسانی بوند و از طرفی به یاری ایرانیان، باغسانیان، متحد امپراتوری روم، می جنگیدند. دولت لخمیان تا آغاز سدة‌هفتم میلادی پایدار بود. از پادشاهان معروف این خاندان نعمان بن امری القیس است که در آغاز سدة‌ پنجم میلادی حکومت یافت. او کسی است که کاخهای سدیر و خورنق را ساخت . نعمان با یزدگرد پادشاه ساسانی، پدر بهرام، دوستی داشت و گویند این کاخها را برای آسایش بهرام بنا کرد. معروف است که در پایان کار ساختمان، معمار آن را که سنمار نام داشت کشت تا کسی بر رمز معماری این کاخ آگاه نشود. نعمان بن منذر آخرین پادشاه نامبردار این خاندان است که گفته‌اند خسرو پرویز او را خواست و بر وی خشم گرفت و سپس وی را کشت، و گفته اند در بحرین کشته شد. به هر حال در آغاز ظور اسلام قدرتی نیرومند در این خاندان نماند. آخرین بزرگ این خاندان منذربن نعمان است که حکومت او مصادف با آمدن خالدبن ولید به حیره بود.

گفتیم که منطقة‌ جنوبی شبه جزیره عربستان با ریزش بارانهای موسمی و داشتن زمینهای قابل کشت، از دیر زمان آبادان بوده است و شهرها در آنجا ساخته‌اند، در حالیکه در منطقه شمالی و صحرا جمعیتی نبود، اما نه چنانکه بگوییم آنجا نشانی از آبادانی نداشته. در کرانه‌های دریای سرخ و در نجد عربستان آنجا که بر اثر ذخیره‌های آب زیرزمینی زه آبهایی پدید آمده مردم گرد آمده‌اند. مثلا در حجاز که در حوالی 30 تا 20 درجه عرض شمالی است شهر یثرب بنا شده است که بعدها نام آن به مدینه‌النبی تغییر یافت و به تخفیف آنرا مدینه گویند. این شهر بخاطر قناتها و کاریزها و استعداد کشت و کارساکنانی داشته است. نیز در شمالی‌ترین نقطه تبوک و دومه‌الجندل را می‌توان دید همچنین شهر مکه در نزدیکی دریای سرخ که دربارة آن تفصیل بیشتری خواهم داد. از این شهرکها و واحه‌ها که بگذریم بیشترین مساحت این منطقه وسیع صحراست. در این صحراهای گسترده در فصل زمستان یا بهار گاه ابرهایی که از دریای مدیترانه بر می خیزد بارانهایی به همراه می آورد، بارانهای تند که در مدتی کوتاه سیلی بزرگ بر می خیزد و در وادیها می‌ریزد و پس از آن برای مدتی زمین سبز و می شود و علفهایی در آن می‌‌روید. و گاه هم سالها پی در پی سپری می‌شود و از باران در آن نشانی دیده نمی شود. هوای این منطقه در روزهای تابستان گرم و در سرزمینهای پست گرما تا پنجاه در جه سانتی گراد می‌‌رسد، لیکن شب آن خنک است. در بعض زمستانها برقله سلسله‌های کوههای شمر[17] بر ف نیز می نشیند.

در چنین وضع مردمی که در صحرا بسر می برند زندگانی دشواری دارند. عرب بیابانی که در تداول او را بدو می‌گویند.[18] در محدودة این صحرا بسر می برد و چون با جهان بیرون ارتباطی ندارد زندگانیش از دیر زمان یکنواخت مانده است. صحرانشین از دومین ماه بهار تا دومین ماه پاییز کنار آبگیری که به او و یا قبیله او اختصاص دارد می آورد و همینکه نخستین باران به زمین رسید به صحرا در پی علفهای خار مانند تازه رسته می رود.

بدین سبب بر خلاف مثلث جنوبی که جمعیت آن فشرده و فراوان بود، در مرکز و شمال صحرای گسترده، شمار ساکنان کم و تا امروز هم اندک است. در چنین نوع زندگی خانه ساختن و  در آن پایبند شدن بکند و با خود ببرد و در جای دیگر بر پا سازد. چنین خانه، خیمه‌ای مویین است، که معمولاً از پشم بز بافته می ‌شود، و چند شاخة درخت خرما یا شوره گز که آن را نگه می دارد.

صحرانشین چون همیشه باید از جایی به جایی برود می‌کوشد تا در این گردشها آنچه با خود بر می دارد از آن ناگزیر باشد: خیمه‌ای که جای خفتن اوست، اثاث خانة‌او مشک آب، ظرفی برای گرم کردن، خوردنی و احیاناً تشکی خشن است، نیز شتری که بارکش اوست، گوسفند-اگر داشته باشد، زن بیشترین بار چنین زندگی را به دوش دارد. اما دربارة فرزندان: طبیعی است که صحرا نشین به نرینه بیش از مادینه بیندیشد. زیرا پسر بجه در کودکی نگهبان شتر و کمک کار پدر و در بزرگی جنگجویی است که خانواده ر ا از گزند دشمن نگاه می دارد. در صورتی که دختر بچه در چنین شرایط موجودی دست و پا گیر است که باید پیوسته مراقب او بود. برای همین است که بیابان نشینان دختر را دوست نمی‌داشتند، و چون می‌شنیدند دختری نصیب آنان شده است، آزرده می گشتند. در قرآن کریم می‌خوانیم:

و اذ ا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم یتواری من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب الاساء ما یحکمون.[19]

این آزردگی موجب دیگری هم دارد. زندگانی چادر نشین پیش از اسلام، چنانکه خواهیم گفت، با درگیری و جنگ همراه بود. در این جنگها دسته‌های پیروز، زنان و دختران را به اسیری می گرفتند و همراه می‌بردند. اسیر شدن زن و دختر سرشکستگی بزرگی برای دستة‌ مغلوب بود، چرا که پاکیزگی نژاد از میان می رفت. اینکه در کتابهای انسانی می بینیم عرب کوشیده است تا نسبت نامة خود را محفوظ نگاهدار، برای این است که نشان دهد بیگانه در تیرة‌آنان راهی نداشته و نژاد آنان دست نخورده مانده است.

باری چنانکه گفتیم بیابان نشین پیوسته به دنبال آب در حرکت است، در این نقل و انتقال زن و فرزند را همراه دارد و چون صحرا صحنة تلاش است، برای پیروزی بر مانعهای احتمالی به تنهایی از یک خانواده  کاری ساخته نیست. ناچار در این گردشها چند خانواده با هم هستند. اما این خانواده‌ها را باید عاملی به هم پیوندد (نسب یا سبب)، چنانکه با هم برادر، پسر عمو و . . . . .  باشند یا زناشویی آنان را با هم پیوند دهد. این واحد که شمار افراد آن بستگی به میزان ارتباط آنان با یکدیگر دارد، در اصطلاح قوم نامیده می‌شود و از ترکیب چند قوم قبیله پدید می‌آید. قبیله‌ها معمولا با پیشوند (بنو) خوانده می شوند: بنو حرب ، نبوتیم، بنوعدی. چادرنشین هیچگاه قدرتی را که بیرون قبیلة‌او باشد نمی‌پذیرد.

گردش در صحرا ، توقف در منزلگاه، داوری در اختلافها بعهده رهبری است که او را شیخ می نامند و سالیان عمر او معمولا بیش از دیگران است. شیخ قبیله را برابر سنتهای موروثی اداره می کند. شیخ باید تمام خصوصیات و شرایطی را که لازمة این سمت است دارا باشد.

دلیر، بخشنده، با گذشت، غم خوار زیردستان و حافظ منافع قبیله باشد. داوری در خصومتها، فرمان جنگ دادن، پیوستن به تیره‌ای دیگر و یا گسستن از آن با اوست؛ تا آنجا که رأی شیخ در تثبیت عقیده نو پذیرفتن کیشی یا رد کردن آن تأثیر تمام  دارد. اگر شیخ قبیله کیشی یا آیینی را پذیرفت طبعاً همه افراد آن قبیله آن کیش و یا آیین را می‌پذیرند. ناگفته نماند که با ظهور دین اسلام این سنت قبیله‌ای نیز مانند بسیاری از سنتها به هم خورد، چنانکه گاه افراد قبیله دین اسلام را می پذیرفتند در حالیکه رئیس قبیله بدین کار میلی نداشت.

در چنین محیطی برای ادامة زندگانی پیوسته باید با انسان و طبیعت در نبرد بود و درگیریهای پی در پی در آن حتمی است. گوسفند و شتر سرمایة بیابان نشین و آب و علف دو مایة‌حیات اوست و چنانکه نوشتیم این دو مایه در بیابان اندک است و خواهان فراوان دارد. پس برای به دست آوردن او روی در روی یکدیگر ایستادن و با هم ستیزیدن امری است ناگزیر.

از آن گذشته حمله به گروههای دیگر بردن و آنچه در دست آنهاست برای آسایش خود به چنگ آوردن، برای چادرنشین کاری عادی است. بدین سبب در تاریخ این مردم- پیش از ظهور اسلام خونریزیها و کشتارهایی را می بینیم که غالباً بر سر مسائل جزئی پدید آمده اما سالها ادامه داشته است. اگر کسی بخواهد از تعداد این درگیریها و موجبات آن مطلع گردد، باید به کتابهایی که دربارة «ایام العرب» نوشته‌اند مراجعه کند. در اینجا برای نمونه تنها به جنگ بسوس که بین تغلب و بنی بکر رخ داد اشاره می‌کنیم. این دو قبیله هر دو از شاخة ربیعه‌اند. بین آنان جنگی در گرفت که چهل سال ادامه داشت. منشأ این جنگ آن بود که شتری از آن قبیله بی رخصت به علف چر قبیلة دیگر رفته بود.

عربهای پیش از اسلام دربارة این درگیریها و جنگها و خونریزیها شعرها و حماسه نامه‌های ساخته و به عنوان فخر می خوانه‌اند، و از سینة نسلی به نسلی دیگر منتقل می‌شده است ( و این یکی از سببهاست که شعر را در میان عرب رونق می داد و ادبیات حماسی را تقویت می کرد).

فرزند صحرا، چون در محیط سالم به سر می‌برد از تندرستی برخوردار است و از طرفی، به هیچ وجه خود را پایبند قانون و مقررات نمی داند. آزاد، خود بین و متکبر می‌باشد. به زندگی در شهر و آداب و مقررات آن به دیدة بی اعتنایی و حتی ریشخند می نگرد. اگر به حکم ضرورت روزی چند از بیابان به شهر بیاید دل او به دنبال صحرا و غنودن در سایة ‌خیمه است.

واحد زندگی برای او در درجة اول خانواده اوست، سپس خویشاوندان همخون که در یک نقطه با هم زندگی می‌کنند و با هم از جایی به جایی منتقل می شوند. خود و هر که و هر چه را بدو وابسته است محترم می‌شمارد و برای یاری یا دفاع از آن از هیچ کوششی فرو گذار نمی کند. در این دفاع و حمایت، تنها محرک او همین پیوند نسبی و یا سببی است. در این پشتیبانی که غالباً بی‌دلیل است نمی پرسد که حق با خویشاوند اوست یا با آنکه بدو در آویخته است. در میان اعراب مثلی است که می گوید: من رویاروی پسر عمویم ایستاده‌ام و من و پسر عمویم رویاروی بیگانه. بسا که تیره‌ها و قبیله‌های قحطانی و یا عدنانی درون خود درگیری و جنگ داشتند و به یکدیگر حمله می بردند، اما همینکه یکی از دو تیرة‌بزرگ در معرض حملة بیگانه قرار می‌گرفت، گروههای کوچک دشمنیها را فراموش می‌کردند و در برابر گروه مهاجم متحد می شدند. مثلا ممکن بوده است همدان و قضاعه سالها با یکدیگر نبرد کنند، اما اگر ناگهان تیرة ‌ربیعه به یکی از او  این دو قبیله حمل می برد، آنان جنگ با یکدیگر را ترک می گفتند و به هم می پیوستند و با ربیعه می جنگیدند. این همان عصبیت است که قر از آن به حمیت جاهلی تعبیر کرده است.

جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیه حمیه الحاهلیه . . . . [20]

تحمل زندگی در صحرای خشک و سوزان، خشونت را تلقین می‌کند و اگر وضع مساعدی پیش بیاید این خشونت به منتها درجه به کار می‌رود.

این ستیزه جویی و سرسختی یک رویة‌ طبیعت صحرانشین است. اما رویة دیگری نیز در طبیعت این مردم دیده می‌شود و آن از خود گذشتگی و فداکاری بر ای کسی یا کسانی است که بدو می پیوندند و او در راه حمایت از ایشان همه چیز ، حتی جان خود را فدا می‌کند. گاهی این فداکاری تا به سر حد جنون می رسد. در مثالهای عربی می خوانیم: احمی من مجیرالجراد[21] و در توجیه آن گفته‌اند که مردی با مداد از خیمة‌خود بیرون شد. گروهی را دید که با تو بره و دیگر ابزارها به سوی خیمة‌او می آیند. چون سبب را پرسید گفتند از دیشب دسته‌ای ملخ گرد چادر تو به زمین نشسته است می خواهیم آن را شکار کنیم. آن مرد به خیمه رفت نیزة خود را به کف گرفت و روبروی آنان ایستاد و گفت ملخ به سایة چادر من پناه می برد و شما می خواهید آن را شکار کنید؟ چنین چیزی هرگز  نخواهد شد. هر کس بخواهد بدین ملخها نزدیک شود نخست سوزش نیزة مرا خواهد چشید و چندان پایداری کرد تا آفتاب برآمد و ملخها از گرد چادر او بر خاستند. آنگاه گفت:‌ حالا دیگر ملخها در حمایت من نیستند و شما می تواید به شکار آنها بروید.

از سده پنجم میلادی که اوضاع اجتماعی شبه جزیرة عربستان دستخوش تحولاتی گردید،‌ که بدان اشاره شد،‌ در زیدگانی این مردم نیز دگرگونی محسوسی پدید آمد. تغییر مسیر جادة کاروان رو موجب پیدا شدن شهرها وشهر کهای تازه گردید و پیدا شدن این شهر کها بیابانیها را به خود جذب کرد. دسته هایی از آنان به صورت مزدور در این شهرکها به کار مشغول شدند و دسته های دیگری از آنان نگاهبانی راه تجارتی و رساندن مال التجاره ها را به بندرها به عهده گرفتند. این بدویان به سبب مهارت در سواری می توانستند در راهنمایی کاروانها کمک مؤثر انجام دهند. همچنین در فصل گذشته متذکر شدیم که وخامت وضع کشاورزی درمنطقة جنوب بر اثر خرابی سد مارب، اثر مهمی در وضع عمومی عربستان باقی گذاشت. اما در همان روزگار، حاشیه های ساحلی،‌ از خلیج فارس گرفته تا بندر غزه و خلیج عقبه، اهمیت تجارتی خودر را حفظ کرد. در طول این راه دراز هر جا که آمادگی جذب جمعیت داشت گروهی گرد آمدند. چنانکه دسته هایی از مسیحیان به حران رفتند و یهودیان در یثرب اقامت کردند و در آنجا به زراعت پرداختند.

 

درجنوب عربستان پرستیدن جرمهای آسمانی چون ماه و ستاره و خورشید سابقة طولانی داشته است. در قرآن کریم به آفتاب پرستی قوم سبا اشارت رفته است. آفتاب پرستی در شمال عربستان نیز معمول بوده است.

بیابان نشینان عموماً بت پرست بوده اند، آنان پس از آنکه در شهرها جای گرفتند پرستش بتهای خود را ترک نگفتند. همة‌ بت های قبیله پرستشگاه خاصی نداشته است. بعضی قبیله ها بت های خود را در جاهایی برپا کرده بودند و به زیارت آن می رفتند ولی بیشتر قبیله ها بت هایی  داشتند که همراه خود از این سو به آن سو می بردند. این بت ها از چوب،‌ سنگ و گاه از خرما ساخته می شد و بهنگام ضرورت از آن استفاده می کردند. در قرآن کریم از چند بت نام آمده است

1. لات که بتی بوده است در طائف و خدمتگزاران آن ثقیف بوده اند.

2. عزی که به نقل کلبی پرستش آن پس از لات بوده است.

3. منات که مورد احترام خاص أوس و خزرج بوده است.

4. ود بت تیرة‌کلب.

5. سواع که بت هذیل بوده و در ینبع جای داشت.

6. بغوث، بت تیرة مذجح

7. یعوق بت خیوان، در صنعا

8. . نسر بت حمیر

نیز قریش در داخل خانة کعبه و اطراف آن بت ها داشتند که بزرگترین آن هبل بوده است.

کلبی درباده بت پرست عرب روایتی دارد که خلاصه آن چنین است:

هر کاروان که به مکه می آمد سنگی از سنگهای حرم به محل خود می برد تا بیاد کعبه گرد آن سنگ طواف کند وآن را حرمت می نهادند سپس از تعظیم این سنگ به عبادت دیگر  چیزها پرداختند.

و نیز نوشته اند عمرو بن لحی آیین بت پرستی را از مر دم شام یاد گرفت و از آنجا با خود بتی آورد و در کنار کعبه جای داد.

اگر این تعبیر کلبی فی الجمله درست باشد، منشأ بت پرستی تیره هایی خاص را نشان می دهد نه بت پرستی همة‌ عرب را چه عرب همگی به مکه نمی آمده اند و اگر می آمده اند سنگ حرم را همراه خود نمی برده اند. آنگاه پرستش درخت، و نیز چنانکه نوشتیم پرستش ماه و خورشید و ستارگان نیز میان صحرانشینان رواج داشته است. باید گفت بیابان نشینان پاره ای چیزها را که منشأ خیر و برکت می دانستند می پرستیدند، و یا برای آنها از روی دریافت ساده خود نمونه هایی  می ساختند. آنچنانکه پاره ای چیز های دیگر را منشأ شر می پنداشتند.

جن در نظر آنان مایة زیان و ضرر بود اما اگر برای کسانی سودمند به حساب می آمد. چنانکه بعض شاعران عرب بزعم خود جنی داشتند که شعرها را در خاطر آنان می انداخت. پیش از اسلام از دینهای آسمانی- چنانکه نوشته شد- یهودیگری، مسیحیگری و زرتشتیگری در عربستان پیروانی داشت. کیش مانی را هم می شناخته اند و شاید درحجاز تنی چند هم بدان کیش گرویده باشند. مسیحیت در جنوب از راه حبشه وارد آن سرزمین شد، اما در شمال گویا نخستی بار قبیله های تغلب، قضاعه و غسان که از سوی  امپراتوری روم تقویت می شدند بدین کیش گرویدند. در حیره بخار نزدیکی این سرزمین با ایران زرتشتیگری شناخته بود و پیروانی داشت، اما گروهی هم از مسیحیان در آنجا بسر می بردند.

چنانکه کلبی نوشته است: پیش از اسلام گروهی از عرب برای انجام مراسم حج به مکه می آمدند و حج، عمره،‌ وقوف در عرفات و قربانی را انجام  می دادند.

چهار ماه از سال: ذی قعده، ذی حجه، محرم و رجب را ماههای حرام می دانستند و در این ماهها با یکدیگر جنگ نمی کردند.

نزدیک به ظهور اسلام گروهی در مکه و بیرون مکه پیدا شده بودند که به بت پرستی بی اعتنا و از خونریزی و ستم  کناره گیر،‌ به دینهای آسمانی آنروز بی اعتما بودند. تنها خدای یگانه را می پرستیدند. آئین دینی نداشتند. اینان کسانی هستند که متکلمان اسلامی آنان را حنفا گفته اند. مفرد آن حنیف است و به معنی کسی است که از دین باطل برگردد و اما در قرآن کریم هر جا حنیف و یا حنفا آمده مقصود کسانی است که بر دین فطرت ابراهیمی هستند.

ابن هشام بیتهایی از زیدبن عمرو بن نفیل آورد هاست که وی در آن بیتها گرایش خویش را به خدای یگانه و بریدن از لات و عزی و نکوهش آن دو و دیگر بیان می دارد. اگر به درستی این بیتها از زید باشد او را می توان جزء دستة حنفا دانست. چنانکه گویند رسول خدا برای او آمرزش خواسته است.

لیکن سبک شعرهایی که ابن هشام ضبط کرده است با شعرهای سرودة عرب پیش از اسلام اختلاف دارد. و برای آشتایان فن آشکار است که آن شعرها را پس از اسلام ساخته اند.

قانون شهر مکه پیمانهایی بود که قبیله ها با یکدیگر بسته بودند و به موجب آن حقوق هر قبیله و یا وابستگان قبیله در مقابل قبیله های دیگر محترم شمرده می شد. اما اگر کسی با قبیله ای پیوندی نداشت، هیچ قانونی ستمکار از او حمایت نمی کرد.

پس از بهم خوردن وضع جنوب عربستان و پراکنده شدن مردم آن و نیز پس از آنکه راه بازرگانی از طریق خشکی  رونق یافت از جاهایی که برای تجمع جاذبیت بیشتری داشت مکه بود. مکه به سبب نزدیکی با دریای سرخ از یک سو بر سر راه بازرگانی شام و فلسطین واقع شده و از سوی دیگر واسطة ارتباط راه تجارتی با یمن بود. اما گذشته از موقعیت بازرگانی، این شهر اهمیت دیگری نیز داشت که مردمان را از نقطه های مختلف جزیره، در موسمی معین از سال، به خود جذب می کرد. می دانیم که خانة‌ کعبه در شهر مکه واقع است و کعبه هزاران سال پیش از اسلام مورد احترام بوده است. قرآن کریم می گوید ابراهیم چون خانوادة خود را در سرزمین بی آب و گیاه حجاز جای داد به پروردگار خود چنین گفت:

و در بارة‌ شهر مکه از خدا چنین خواست:

از عهد ابراهیم (ع) خانه کعبه که محلی برای پرستش پروردگار یکتابود، بدین سرزمین اهیمت داد. اما در آن روزگار مردم در آنجا چگونه می زیسته اند، پرستش آنان به چه صورت بوده است، روشن نیست. می توان گفت تاریخ مکه از دوسو روشن است،‌ آغاز آن، چنانکه قرآن کریم خبر می دهد، و سده پیش از تولد رسول خدا چنانکه تاریخ عرب آن را ضبط کرده است. آنچه مسلم است اینکه در سدة پنجم و ششم میلادی مکه شهری آبادان بوده است. نزدیکی آن به دریای سرخ به پیوستن راه بازرگانی افریقا به سوریه از سوی شمال، کمک می کرده است.

زیارتگاه بودن خانه کعبه و آمدن قافله های حاج در موسم نیز به آبادانی آن می افزوده است.

چنانکه نوشتیم پس از بهم خوردن جنوب عربستان، دسته هایی از مردم آن سرزمین به دیگر نقطه های شبه جزیده رفتند. از اینان دو قبیله بنام جرهم و خزاعه مکه را محل سکونت گرفتند. تاریخ جرهمیان و زمانی که  در یمن می زیسته اند روشن نیست. بعضی مورخان بر  آنند که جرهمیان در عهد  اسماعیل(ع) بوده اند. ریاست شهر مکه را جرهمیان به دست گرفتند اما با آمدن خزاعه و جنگی که میان آنان و جره مدر گرفت، زمام شهر به دست قبیلة خزاعه افتاد.

سلطه خزاعه در شهر مکه تا زمان قصی بن کلاب که جد اعلای پیغمبر اسلام است ادامه داشت. نام قصی زید و مادر او دختر سعدبن سیل است. مادر زید پس از مرگ شوهرش کلاب به مردی از خزاعه بنام ربیعه بن حزام از بنی عذره شوهر کرد و همراه شوی با فرزندش زید به شام نزد خویشاوندان شوهر خود رفت. گویند زید را به مناسبت دور افتادن از زادگاهش بدان لقب ( قصی) خواندند و سپس لقب جای اسم را گرفت.

قصی پس از رسیدن به سن بلوغ به مکه بازگشت و دختر یکی از بزرگان خزاعه بنام حلیل را به زنی گرفت، و از  این زن چهار فرزند به نامهای عبدالدار، عبدمناف، عبد العزی و عبد قصی یافت. قصی  ریاست شهر را از دست خزاعه گرفت و خویشاوندان خود، قریش را که بیرون شهر می زیستند بدرون آورد.

در شهر مکه پیش از ظهور اسلام،‌ جایی برای آموختن و خواندن و نوشتن نبوده است. اما در خانواده ها کسانی بوده اند که ضرورت چنین هنر را دریافته و به خواندن و نوشتن می پرداختند.

لیکن هیچ سندی نشان نمی دهد که چادنشینان از خواندن و نوشتن بهره داشته اند. مگر آنکه بر حسب اتفاق شاعری یا کاهنی از موطن خود به کشورهای مجاور سفرکند و در آنجا فن خواندن و یا نوشتن را بیاموزد. آنچه شاعران می سرودند و آنچه از سخنان سجع وار بر زبان کاهنان می رفت از سینة این بدان منتقل می شد. بازار عکاظ که سالی یکبار بین طائف و نخله بر پا می شد و بازار دیگری که درماه ذی قعده در مرالظهران و پس از آن در ذی المجاز (‌ نزدیک عرفه)‌ برقرار می گردید جایی بود که شاعران در آنجا سروده های خود را بر مردم می خواندند.

قریش که ریاست شهر مکه را از خزاعه گرفته بخود اختصاص داده بودند، اندک اندک در کار بازرگانی افتادند. آنان محصول جنوب و شرق عربستان را به بندر های کنار دریای مدینترانه می بردند و از بازارهای دمشق گندم، زیتون، ابریشم و دیگر کالاها را به حجاز می آوردند. کاروان قریش در سال دو سفر تجارتی داشت. زمستان به یمن و تابستان به شام. چنانکه ابن هشام نوشته است تأسیس این دو سفر تجارتی به ابتکار هاشم جد رسول خدا ( ص) بود.

و این دو سفر تجارتی است که در قرآن کریم بدان اشارتی رفته است:

مهتران قبیله نیز که از حاشیة بیابان به داخل مکه آمده و در آنجا اقامت کرده بودند، پولهای اندوخته را در راه بازرگانی و یا ربا خواری به کار انداختند، و دریافتند که سود زندگانی این چنین بهتر و بیشتر از زیستن در بیابان است و زیان آن کمتر. از این گذشته نیازی ندارد با قبیله ها بجنگد، و یا مهمانسرا بسازد و مستمندان را پذیرایی کند. تغییر تدریجی وضع شهر مکه چادر نشینان را به خود جذب کرد. دامداری و بیابا نگردی را رها کردند، و به شهر رو آوردند و در خدمت این طبقه مرفه و مالدار در آمدند. دیری نپایید که در مکه دو واحد اجتماعی مشخص پدید شد. اقلیت ثرمندی که بهیچ چیز جز افزودن سرمایه نمی اندیشید و اکثریت ستمکش که باید برای این دسته کار کند و در مقابل صرف نیروی جسمی خود، مزدی اندک دریافت دارد.

وضع اجتماعی در شهر مکه مقارن ظهور اسلام به صورتی در آمده بود که برای انفجار آمادگی داشت. قریش، ریاست شهر را در دست گرفتند و به دلیل آنکه خانة کعبه را تحت نظارت خود در آورده بودند، امتیازی به دست آورده بودند، اما این امتیاز جنبة دینی و معنوی نداشت و اگر رنگ پرستش بخود گرفته بود، باری از حقیقت تهی می بود. آنان خدای بزرگ را فراموش کرده و بت را ابزار مقصد های خود کرده بودند. فطرت انسانی که بر یکتا پرستی است مغلوب هوای شیطانی شده ، ستمکاری جای عدالت انسانی را گرفته، نه دینی که ستمکار را به راه راست بکشاند، و نه نیروئی که به یاری ستمدیدگان آید. وقت آن رسیده بود که دستی از غیب برون آید و کاری بکند.

 

 

[1] در بعض کتابهای تاریخی و جغرافیایی مساحت شبه جزیرة را سه میلیون و ششصد هزار کیلومتر نوشته‌اند و این در صورتی است که سرزمینهای اردن، سوریه، لبنان و فلسطین نیز بدان افزوده شود.

[2] به ترتیب از جانب شرق به غرب، خلیج فارس، دریای عمان، دریای عرب، دریای سرخ و دریای متوسط که فلسطین، لبنان و سوریه در کنار این دریا قرار دارد.

[3] وجعلنا من الماء کل شیء حی (انبیاء، 30).

[4] بعضی این ترکیب را به فتح می‌خوانند، لیکن درست نیست. این ترکیب معادل واژة انگلیسی (Empty quarter) است. ظاهراً نام آن در قدیم «رمله» بوده است.

[5] الفهرست، چاپ تجدد، ص 8.

[6] دائره المعارف مصاحب، ذیل کلمة عرب

[7] ساندرز، ص 3.

[8] مروج الذهب، ج 1، ص 300، الفهرست، ص 8.

[9] قلعه‌ای با چشمه‌سارهای فراوان و نخلستان در تهامه بین مکه و مدینه (معجم‌البلدان).

[11] در بعضی نقشه‌ها (ظهران) ثبت شده و آن جز ظهران معروف است که مرکز نفت عربستان سعودی است.

[12] پس درنگی کردند چندان دراز، پس گفت آنچه را تو فرا نگرفتی، فرا گرفتم و داستانی درست از سبا برای تو آوردم. همانا من زنی را دیدم که بر آنان پادشاهی می‌کرد و همه چیز داشت و او را تختی بزرگ بود (النمل، 23-24).

[13] همانا برای سبا در جای باش (مسکن) آنان نشانی بود- دو باغ از راست و چپ بخورید از روزی پروردگارتان و  و او را سپاس گویید. شهری پاکیزه و پروردگاری آمرزنده. پس روی برتافتند. پس فرستادیم بر آنان سیل بی‌کران را و تبدیل کردیم دو باغ ایشان را دو باغ که میوة آن خاردار تلخ مزه بود و شوره‌گر و اندکی سدر (سبا، 15 16)

[14] واژه تبع دوبار در قرآن کریم آمده است یک بار در آیة 37 سورة‌ الدخان و دیگر بار در آیة 14 سورة ق.

[15] سورة فیل.

[16] سره النتبی، ج 1، ص 73-74

[17] شمر منطقه ای است در جنوب صحرای نفوذ، شهر مهم آن حایل است. دو رشته کوه اجا و سلمی در طول آن کشیده شده. و بلندترین نقطة‌کوه اجا 1400 متر است.

[18] درست آن چنانکه نوشتم بدوی است رک ص 6.

[19] و چون به یکی از ایشان خبر دهند دختری برای او آمده خشم خود را فرو می خورد و چهره‌اش سیاه می گردد. از این خبر بد که بدو داده‌اند خود را از مردم پنهان می کند. آیا این دختر را با خواری نگاهدارد یا او را به زیر خاک نهان سازد؟  چه بد داوری می‌کنن. (النحل، 58 59).

[20] هنگامیکه آنان که کافر شدند قرار دادند در دلهایشان تعصب، جاهلیت را (الفتح، 26).

[21] پناه دهنده‌تر از پناه دهندة ملخ.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی