دانلود مقاله، تحقیق دانشجویی و دانش آموزی و تجربیات معلمان

از هر عنوان و موضوعی، مقالات خود را از ما بخواهید

دانلود مقاله، تحقیق دانشجویی و دانش آموزی و تجربیات معلمان

از هر عنوان و موضوعی، مقالات خود را از ما بخواهید

- دانلود مقاله
- تحقیق دانشجویی و دانش آموزی
- تجربیات معلمان
- سفارش مقاله و پایان نامه
- تصحیح و ویرایش مقالات و پایان نامه به فرمت خواسته شده
- تنظیم گزارش کارآموزی پذیرفته می شود.

تلفن تماس: 09187832846

پیوندها

زمین برای همه

وقتی آب و هوا معتدل‌تر شد، انسانها توانستند از درون این پناهگاههای زیرزمینی خارج شوند و کلبه‌هائی در نور آفتاب بنا کنند. شکار و ماهیگری جای خود را به طرز زندگی داد و افراد به صورت شبان و کشاورز درآمدند و به‌جای تحمل سختیهای طبیعت آن‌را مهار کردند و مورد استفاده قرار دادند.

انسانها اهلی کردن حیواناتی مانند سگ و گاو و گوسفند و خوک و گوزن رافراگرفتند و به دامداری پرداختند، اما گله متعلق به همة افراد خانواده یا قبیله بود. کشتزارها یا اصولا به کسی تقلق نداشت و یا متلق به همه بود زیرا اراضی بقدری وسیع و پراکنده بود که هیچکس به فکر تصرف و یا کشمکش برسر آنها نمی‌افتاد.

دراین دوره شبانی، گروههای انسانی دائماً درحال تغییر مکان بودند و بارمه‌های خود چراگهای سرسبزتری را جستجو می‌کرند و در عین حال به شکار و صیدماهی می‌پرداختند. در‌ آغاز، دامداری فقط نوعی کمک به منابع غذائی آنها بشمار می‌رفت، ولی بعد که متوجه شدند این کار می‌تواند آذوقة‌ مرتب برایشان تأمین و از کمبود و قحطی جلوگیری کند گوشت دامها را خشک و برای روز مبادا ذخیره می‌کردند. باین ترتیب رمه‌ و چراگاه به صورت سرمایه درآمد. بتدریج خشک کردن میوه و دانه را هم‌فرا گرفتند و شاید دراثر یک تصادف این دانه‌ها به‌صورت بذر روی زمین پاشیده و موجب رویاندن گندم و غلات دیگر شد و انسان را به کشاورزی علاقه‌مند ساخت. اقتصاد کشاورزی با توجه به وضع اقلیمی و آب و هوا، بموازات اقتصاد شبانی پیشرفت کرد ولی هنوز کشاورزان دائماً درحال تغییر مکان بودند و از اراضی بکر و دست نخورده استفاده می‌کردند زیرا زمین بکر آنقدر زیاد بود که کسی به فکر کشت و زرغ در زمینهای سابق نمی‌افتاد. اما پس از چندی انسانها برآن شدند که دریک جا سکنی گزینند ولی محل کشاوزان خود را تغییر بدهند. باین ترتیب درمرکز دایره‌ای از زمینهای مزرعی مستقر شدند و به زندگی بیابانگردی خود خاتمه دادند. اما این عمل مستلزم تقسیم‌کار و وضع قواعد و مقررات جدید بود. کشت گندم و جو و ارزن و پنبه د زمینهای بایر و بیشه‌ها به کارگرا قوی و سخت‌ و وسایل خوب وگاوان زورمند نیاز داشت و اینها را فقط اجتماع می‌تونست فراهم کند. ابزارهای سنگی صیقلی و تراشیدة کشاورزان معمولا در کارگاههای کوچک ده ساخته می‌شد. مثلا سنگ چخماق در دهکدة گران پرسینیی[3] واقع در مرکز فرانسه استخراج و به سویس و برتانی[4] و حتی بلژیک حمل و درة رودخانة‌لوئن[5] واقع در نزدیکی پاریس تیز و صیقلی می‌شد. بدین‌سان کارگاههائی که ابزار و ادوات مزبور را می‌ساختند و دراختیار کشاورزان قرار می‌دادند، خودشان هم در تولیدات اشتراکی عصر حجر سهیم‌ بودند. دراین دوران، زمین‌ به همه تعلق داشت واعتقاد عمومی براین بود که این ثروت مقدس دراصل از آن خدایان  است و افراد بشر فقط حق استفاده و بهره‌وری از آن را دارند. کارل مارکس درکتاب نقد اقتصاد سیاسی می‌نویسد: «دنیا آزمایشگاه و زرادخانة بزرگی است که در‌آن واحد وسایل کار و مواد اولیه و اقامتگاه اصلی اجتماع را فراهم می‌آورد.» زمین برای همه است، شاید از آن‌رو که ثروت مقدسی است که به خدایان و مردگان تعلق دارد و زندگان فقط از ثمرة آن برخوردارند. اگر پیشوای مذهبی نمایندة خدا باشد، دراین صورت زمین از آن جادوگر است و اگر جادوگر در عین‌حال رئیس قبیله نیز باشد، زمین تعلق به همة افراد قبیله است.

زمین‌برای هرکس

این فقط زمین نبود که شیطان مالکیت خصوصی ار از خواب بیدار کرد. این شیطان از دیرباز در سرنوشت انسان ماقبل تاریخ خفته بود. و از وقتی که نشانه‌های مالکیت در زبان محاوره‌ پدیدار شد، بکار رفت، و همین که کلمات «مال من»، «مال‌تو» و «مال او» به وجود آمد و غارنشینان به گفتگو دربارة «زن من»، «بچة‌تو»، «پوست خزمن» و «لباس زن‌تو» پرداختند،‌آثار مالکیت هویدا شد. اما بدون شک وقتی غارنشینان می‌گفتند «غارمن»، مقصودشان غاری بود که قبیله بطور دسته‌جمعی در آن زندگی می‌کرد. هنگامی که کلبه و چادر جایگزین غارشد، صفت تملیکی معنی وسیع‌‌تری پیدا کرد، زیرا آنان با خود می‌اندیشیند: من که غار را احداث نکرده‌ام، طبیعغت در اختیار من قرار داده است، ولی کلبه وچادر را من با دست خودم بنا کرده‌ام و در آن فقط با اعضای خانواده‌ام زندگی می‌کنم نه با همة افراد قبیله واگر جای آنار تغییر دهم و درجای دیگری برافرازم، وسایل اصلی آن، یعنی دیرک و طناب و پارچه‌هائی را که من و زن و بچه‌ام تهیه کرده‌ایم، همراه خواهیم برد. پس این چادر به من متعلق دارد. وانگهی حال که من نسبت به این چادر حقوقی مخصوص دارم، چرا به زمینهای اطراف آن کشت و زرع کرده‌ام حقی نداشته باشم؟ در این هنگام احساس مالکیت نسبت به زمین رفته رفته پدیدار شد و بتدریج که انسان دریک محل مستقر می‌شد، این احساس نیز تشدید می‌یافت. کلبه و زمین از پدر به فرزند به ارث رسید و باین ترتیب انسان به صورت مالک درآمد و نخستین شکاف در سوسیالیسم اولیه پدید آمد. گذار از اراضی اشترای به اختصاص آسان‌ است. همانطور که قطع درختان جنگل واستفاده از زمینهای آن برای کشت‌ و زرع نیازبه‌جوانان قوی و برومند دارد، شخم‌زدن و بذر پاشیدن و دروکردن نیز محتاج نیروی کار است. به این جهت، پس از مدتی اراضی اشتراکی تکه تکه شد و هرکس درسهم خود به کشت و زرع پرداخت و پس از چندسال آن را متعلق به خود داشت و برای فرزندانش به ارث باقی گذاشت. دراین حال چگونه ممکن بود از تبدیل تدریجی اراضی اشتراکی به اختصاص جلوگیرذی کرد؟ شخصی که روی یک قطعه زمین کار کرده است نسبت به آن علاقه‌مند می‌شود و آن را ملک طلق خود می‌داند و زمین هم با دادن محصول خوب به علاقة  او پاسخ می‌گوید. بنابراین، اگرچه زمین اساساً به صورت اشتراکی باقی می‌ماند، وی هرکس خانه و باغچه و زمین اختصاصی خود را داشت و از محصولات آن استفاده می‌کرد. زمین متعلق به همه بود ولی بین اشخاص تقسیم می‌شد و با کار و تولید از آن بهره‌برداری می‌کردند. کارل مارکس که جماعتهای اولیه را بدقت مورد بررسی قرار داده است، درچرکنویس پاسخ به ورازاسولیچ براین نکته تأکید می‌ورزد که حتی اگر مالکیت زمین قابل شخم اشتراکی باقی بماند، هرکس خانه و زندگی خودش را دارد. مارکس می‌افزاید: «ثمرة بهره‌برداری از زمین متعلق به کسی است که برروی آن کار می‌کند.» زمین‌ به همه تعلق دارد اما تقسیم‌شده، چنانچه کار و محصول کار نیز فردی شده است. پس کار، کاراست و زمین واحد کار: کاری که یک فرد می‌تواند طی یک روز انجا بدهد. درفرانسة قدیم واحد کار روزانه عبارت  از مقدار زمینی بود که یک نفر می‌‌توانست طی یک روز شخم‌بزند وبه آن «ژورنال» می‌گفتند. درانگلستان و فلاندرAcre بود که از ریشة Ager یعنی مزرعه مشتق شده است. بزودی واحد کار طول و عرض معین پیدا کرد: طول آن به اندازه‌ای بود که یک کشاورز قادر بود با نیروی بازوانش بذر بیفشاند. این مقیاسها و تعاریف درزمان ادوارد خستوان[6]پادشاه انگلیس (66-1042) به تصویب رسید و در آن کشور به عنوان طول و عرض واحدهای کشاورزی شناخته شد. اما شیارهای هر مزرعه در زیر پای دهقان بوجود می‌آید، بذر به دست او پاشیده می‌شود و آثار دست و پای او درهمه جا دیده می‌شود. به همین جهت مزارع به صورت انفرادی درمی‌آید. این پیروزی مالکیت خصوصی، در کشورهای مختلف بتدریج به شکل زمین و ملک ومزرعه تسجیل شد. درحالیکه مالکیت‌ رودخانه‌ها و جنگل‌ عمومی بود، زمین به کسی تعلق داشت که آن را تصرف و کشت کرده‌باشد.


درعصر فلزات

وقتی دوران کشف مس و برنز و سپس آهن فرا رسید، سوسیالیسم و مالکیت در تمدنهای نوپا باهم جور بودند. به ‌آسانی نمی‌توان آنچه را که در این دروه از اقتصاد سوسیالیستی باقی‌مانده و آنچه را که اقتصاد لیبرال بوجود آورده بود ازهم تفکیک کرد. فقط می‌توان حدس زد که سوسیالیسم اولیه بتدریج رو به زوال گذارد و آغوش دنیای جدید به روی شیو‌ه‌های فردی بازشد. مطمئناً تمدن عصر فلزات هنوز جامعة به هم‌پیوسته را اقتضا می‌کرد زیرا نه یک فرد و نه یک خانواده به تنهائی قادر به ساختن و حمل و نقل تخته‌سنگهای عظیمی که از ایرلند و پرتغال در اروپا تا هند و اندونزی در آسیا برای بنای آرامگاهها و معابد و بناهای یادبود بکار رفته نبود. طبق محاسبه‌ای که شده، حمل یک تخته سنگ نودتنی برروی غلطکهای چوبی درزمین مسطح دست کم به پانصدنفر کارگر نیاز دارد درحالیکه درمورد زمینهای پرفراز و نشیب این تعداد کافی به مقصود نیست. برای بنای یک آرامگاه باید هزاران کارگر را بسیج کرد؛ ومعلوم نیست برای حرکت دادن بعضی تخته‌سنگهای ایالت برتانی که 23 مترطول و350 تن وزن داشته، چه می‌کرده‌اند؟

در معادن نیز برای کندن فلزات و استخراج از چاهها و راهروهای زیرزمینی به گروههای متعدد احتیاج بود و مسلماً یک خانواده به تنهائی نمی‌توانست چنین‌کاری انجام بدهد. دست است که جنگ بسیاری از مسائل را حل می‌کرد و فاتحان اسیران جنگی را به اینگونه کارها وا می‌داشتند، ولی در این مورد هم یک تفاوت عمده بین جوامع سوسیالیست وکاپتالیست وجود داشت. جوامع سوسیالیست می‌‌توانستند فقط از افراد خود به صورت برده استفاده کنند و از آنها بیگاری بکشنتد، حال آنکه جوامع کاپتالیست پیش‌از دوران مزدوری مجبور بودند از طریق جنگ با سایر قبایل و طوایف و گرفتن اسرای جنگی، بردگان مورد نیازشان را فراهم آورند.

علت این امر هم این بود که در پاره‌ای از نقاط زمین جمعیت بیشتر و دربرخی کمتر و پراکنده است. قانون همچشمی و رقابت دست به‌کار می‌شود و بر سر بهترین زمینها و چراگاهها و معادن سنگ و  فلزات رقابت درمی‌گیرد. قویترین افراد و قبایل، یعنی کسانی که قبل از دیگران اسلحه و ابزارهای فلزی را کشف کرده‌اند، موفق‌ترین بشمار می‌روند.

در این زمان انسان موفق به کشف وسایل حمل و نقل شد و به جای آنکه اجناس و محصولاتش را به دوش بگیرد یا به دنبال خود بکشد، آن را برپشت بردگان و حیوانات اهلی‌‌ جابه‌جا می‌کرد. الاغ و شترهای یک کوهانه و دوکوهانه و سپس گاو در این کار نقش مهمی داشتند. اختراع چرخ در این دوره و پیوند آن با اسب برای ساختن گاری و ارابه درحکم معجزه است. انسان نخستین قایقهای چوبی  را می‌سازد و در رودخانه‌ه و دریاها به آب می‌افکند، از راههای آبی که طبیعت به وجود آوردخ و از راههای زمینی که به دست خودش می‌سازد، استفاده می‌کند و باین ترتیب ارتباط میان قبایل گوناگون برقرار می‌شود. انسانها بتدریج به مبادلة کالا می‌پردازند و می‌توانند در مقابل گوشت‌شکار، پارچه و اسلحه، در برابر م واد معدنی، کوزه‌های سفالی، و درعوض طلا و نمک، و در مقابل عنبر ات بدست بیاورند. بزودی انسانهای این عصر درمی‌یابند که بهتر است در مبادلات بازرگانی خود وسیله‌ی به‌کار ببرند که با‌ آن بتوان ارزشها را تعیین کرد، و به این ترتیب است که پول اختراع می‌شود. پول در ابتدا به صورت بذر وپوست حیوانات و دندان سگ و گاو و گوش ماهی بود ولی بعداً به قطعات آهن و برنز و طلا و نقره بتوانند آن را نزد خود نگه دارند و مبادله کنند. آیا در انیجا با مرگ سوسیالیسم روبرو نمی‌شویم؟ از این لحظه دیگر زندگی دسته جمعی اولیه وجود ندارد و جای خود را به رژیم و ثروت داده است.

بدین ترتیب سوسیالیسم رو به انحطاط می‌‌گذارد و به جای‌ آن اقتصاد متکی به بازار مستقر می‌شود. هرچند افزایش جنگها و پراکندگی انسانها در نقاط مختلف زمین، و پیشرفت وسایل حمل و نقل و ایجاد معاملات پایاپای به این انحطاط کمک کرد ولی بیشک اختراع پول عامل قاطعی و سرنوشت‌ساز بود. آنچه بعدها سلطة پول نامیده شد، در اصل چیزی بجز وسیلة مبادله نبود و در آن زمان هنوز هیچکس به ارزش آن پی نبرده بود، ولی همین وسیلة‌ بی‌ارزش و ناشناس باعث نابودی سوسیالیسم اولیه گردید.

با این همه، بسیاری از آداب و رسوم این دوران در بین پاره‌ای از قبایل سرخ‌‌پوست امرکیائی تا هنگام کشف دنیای نو در بین بعضی از قبایل افریقائی تا قرن بیستم مشاهده می‌شود. زندگی اشتراکی اولیه و توزیع محصولات هنوز مرسوم است و به این ترتیب، دنبالة سوسیالیسم و قوانین آن مانند اطاعت از رئیس خانواده، همیاری و تولید مشترک غارنشینی تا دشتها و جنگلها و استپها و مرغزارها ادامه داشته است.

در آستانة جهان باستان

درطول هزاره‌های عصر دیرینه سنگی انسانها امکان انتخاب بین مالکیت خصوصی و مالکیت اشتراکی را نداشتند. سوسیالیسم آب و هوای معتدل‌تر شد، آنان به علت شرایط زندگی گوناگون خود، در انتخاب این دوراه تردید ورزدند و غالباً آندو را براساس نیازهای خود با هم ترکیب کردند. حال باید دید در دورانی که تاریخ آغاز شده آیا انسانها واقعاً بطور کامل در انتخاب یکی از این دورراه آزاد بوده‌اند؟

چه وسوسه‌انگیز می‌ بود اگر قانونی وجود می‌داشت که پیروزی فرد یا جمع را مشخص می‌ساخت و چقدر برا ی نویسندگان و مورخان رضایت‌ بخش می‌ بود اگر می‌توانستند طبق مفروضات و معلومات خود به نفع این یا آن سیستم نتیجه‌گیری کنند. همچنین چه خوب بود اگر می‌شد گفت فلان شرایط جغرافیائی، فلان کوهها، فلان رودخانه‌ها، فلان‌ آب و هوا به سوسیالیسم انجامیده‌اند یا برعکس طرز زندگی و شرایط اقلیمی برخی از جوامع مانع از ظهور سوسیالیسم شد‌ه‌اند.

اما این اظهار نظر هرقدر فریبنده و دلچسب باشد، نادرست و تهی از واقعیت است. نه عامل مؤثر تاریخ است که هرچه دربارة آن بتوان گفت باید اذعان کرد که نه قاعده‌ای دارد و نه معنائی بی‌‌‌‌آنکه  بخواهیم منکر استعدادها وعوامل آفرینندة وقایع تارخی شویم، باید بپذیریم که حوادث وتصادفات و وقایع غیرمنتظره و پیش‌بینی نشدنی، نقش م همی در بوجود آوردن تاریخ دارند و در حقیقت تاریخ به قوانینی که جامعه‌شناسان برایش وضع کرد‌ه‌اند پوزخند می‌زند. به همین دلیل بعضی از اقوام برحسب حوادثی که به ثابت بودنت قوانین طبیعت دهان کجی می‌کنند،  گاه از سوسیالیسم به لیبرالیسم و گاه از لیبرالیسم به سوسیالیسم می‌‌گروند. مورد مصر باستان از همین مقوله است کهبا تغییر هر سلسله امپراطوری و هر فرعون و بدون توجه به اینکه رود نیل همچنان هست و طغیانهایش طی قرون متمادی به یکدیگر شباهت دارد و آفتاب همچنان برصحرا و درة نیل می‌تابد، از یک سیستم به سیستم دیگر گرایش می‌یابد.

به چه دلیل امپراتوری جدید مصر باید سوسیالیست‌تر از امپراتوری میانه باش؟ باید هوسبازی افراد بشر را درنظر داشت که همواره برآن بوده‌اند که فوائد و مضرات هر سیستمی را خودشان بیازمایند و آن را بمیل خود قبول یا رد کنند، چرا که ثابت شده تجربة دیگران بندرت مورد استفاده قرار می‌‌گیرد. اگر فقط فقدان پول به عنوان وسیلة مبادله را موجب شکوفائی سوسیالیسم و وجود آن را باعث شکست و عدم تکامل آن بدانیم، باز درمی‌یابیم که این شرایط برای تشخیص کامیابی یا ناکامی سوسیالیسم کافی نیست. زیرا جوامعی را می‌بینیم که بدون وجود پول به لیبرالیسم متمایل می‌شوند و جوامع دیگری هستد که پول در آنها در گردش است ولی به  سوسیالیسم گرایش دارند. مصر یک نمونة بارز تناوب این دو سیستم است. ولی چون بسیار دیر به سیستم اقتصاد پولی درسیده، می‌توان گفت که در آن سوسیالیسم برتری داشته است.

رود‌نیل نظم می‌طلبد

کشور مصر، نخست، رودنیل است: رودخانه‌ای پربرکت و ضمنا پرتوقع در ماههای تابستان، یعنی از ژوئن تا سپتامبر، برآب آن افزوده می‌شود و طغیان آن لایهای با ارزشی همراه می‌آورد که به دهقان مصری اجازه می‌دهد در پائیز بذر پاشی و در بهار سال بعد محصول خود را درو کند. مصریهای قدیم به اوزیریس خدای خود می‌گفتند: « تو نیل، فرزند زمین و آسمان هستی، تو آب پاک یعنی آب سیلابها هستی، خدایان وافراد بشر از برکت تو زندگی می‌کنند.» اما طغیالنهای رود نیل می‌بایست تحت نظارت و مراقبت قرار بگیرد تا خرابی ببار نیاورد و هرز نرود، زمینهای پست را سیلاب فرانگیرد و زمینهای مرتفعت خشک و بی‌آب نماند. بنابر این تشکیلاتی لازم بود که به مراقبت آب رودخانه‌، تراز کردن اراضی، حفر جدولهای آبیاری و تقسیم آب بین مزارع بپردازد. رود نیل قدرت و نظم می‌طلبد و از این طریق به مصریها شکل و سازمان می‌دهد. قدرت همان فرعون است و نظم می‌‌تواند با یک رژیم سوسیالیستی پیوند خورد. نظم همچنین می‌تواند از تشکیلاتی مبتنی بر سلسه‌مراتب پدید آید که مالکیت خصوصی را نفی نمی‌کند. درواقع مصر، دختر رود نیل، به نظام زندگی جمعی روی آورد و این نظامی بود که طی قرنها متمادی کم و بیش انسجام و استحکام یافت و فقط گاهگاهی در برابر مالکیت فئودالی و خصوصی سرفرود آورد ولی بزودی درچهارچوب سوسیالیسم دولتی دوباره قد علم کرد. مصر به برکت وجود رودخانه‌اش، یا بواسطة طغیانهای آن، رسالتی سوسیالیستی یافت. بهره‌برداری از واحه‌های کنارة نیل، مهار کردن طغیانهای رودخانه که هر زمان می‌توانست به فاجعه بینجامد، وایجاد سدها و کانالهای زده‌کشی از جملة کارهائی نیست که فقط از عهدة افراد یا خانواده‌های برآید، بلکه مستلزم یک کار منظم و دسته‌جمعی است. هرزمان که قدرت مرکزی تضعیف می‌شد و نظم اجتماعی بهم می‌خورد امور فوق نیز نظم و ترتیب خود را از دست می‌داد و یا بکلی رها می‌شد و هرج و مرج مستولی می‌گردید.‌آب روخانه  کشتزارها را نابود می‌کرد و همه جا را قحطی فرامی‌گرفت. بعضی از کتیبه‌های معبد ابوسمبل شاهد این مدعا است که می‌گوید: «غله نایاب و کشتزار خشک شده، کودک می‌گرید و جوان نیز از پای درمی‌آید. قلب پیرمرد اندوهگین است، درهای معابد بسته و محراب زیر پردة گرد و غبار پوشیده است، و زمین و زمان در ماتم غرق است.»  اما برعکس، هروقت نظم برقرار بود وافراد با یکدیگر تشریک مساعی و همیاری می‌کردند، رودنیل، این دشمن خطرناک، به صورت دوست مصریان درمی‌آمد. درواقع می‌توان گفت هوسبازیهای رودنیل باعث انسجام جامعة مصری گردید. هرگاه درفصل پر آبی طغیان رودخانه‌ تشدید می‌یافت، می‌بایست بسرعت به تحکیم‌ سدها بپردازند و سکنه‌‌ و دامهائی را که درمعرض خطر سیل قرار داشتند به مناطق امن نقل مکان دهند؛ وقتی آب رودخانه‌ کم می‌شد، می‌بایست سدها را بگشایند و سعی در گسترش آب داشته باشند؛ و زمانی که آب رودخانه به حداقل می‌رسید ناچار بودند آن را در حوضچه‌هائی ذخیره کنند. همین که آب رودخانه‌ به بسترش بازمی‌گشت، دهقان مصری می‌بایست بیدرنگ به بذرپاشی در زمینهای مرطوب و سیاه‌رنگ که دراثر آفتاب سله‌می‌بست بپردازد. درهمة این مراحل، کارشناسان کشاورزی کشور، کارها را طبق ضرورت و نیاز تقسیم می‌کردند. بذر را در انبارها ذخیره و بموقع بین دهقانان توزیع و دستگاههای شخم‌زنی و خیش‌ و گاو‌آهن و قلاده‌های گاو را تعمیر می‌کردند و در اختیارشان می‌گذاشتند. یک ضرب‌المثل قدیمی مصری می‌گوید:« تاوقتی به پشت کسی شلاق نخورد، اطاعت نخواهد کرد.» 


ضرورتهای اهرام

بدیهی است تنها رود نیل نبد که مصریها را وادار به کار دسته‌‌جمعی و منظم می‌کرد. استخراج سنگهای معدنی مانند مرمر و خارا و طلا نیز مستلزم کار سازمانی بود. چگونه می‌شد تکه‌های بزرگ سنگ را از معابد الاقصر و اسوان، بدون کمک گروههای منظم و متشکل جابجا کرد؟ چگونه ممکن بود در راهروهای زیر زمینی بین رود نیل و بحراحمر صخره‌ها را کند و تکه‌های آن را چرخ‌ دستی ریخت و درجای دیگر آنها را خرد کرد و ذرات آنها را شست و از آنها طلا بدست آورد، بدون ‌آنکه کار به صورت زنجیره‌ای و با روش بسیار دقیق و منظمی تقسیم‌شده باشد؟

به همین ترتیب، ساختمان بناهای عظیمی مانند اهرام نیز بدون یک سازمان دقیق و منظم غیرممکن و منظم غیرممکن بود. درآن زمان مصریها طناب و قرقره و جراثقال و اسب نداشتند و برای ساختن آرامگاه فراعنه می‌بایست صدهزار کارگر راکه سالی چهار بار تعویض می‌شدند، بسیج کنند. به گفتة هرودوت، ده‌سال صرف ساختمان جاده‌‌ای شد که تخته‌سنگهای عظیم‌ را می‌بایست از کنار رود نیل به محل بنای اهرام برساند، و بیست‌سال دیگر طول کشید تا اهرام سر به فلک کشید. کارگران مزبور را می‌بایست از نقاط مختلف گردآورد، آموزش و اسکان داد و تغذیه کرد. می‌بایست آنها را به گروههائی تقسیم کرد و برایشان رؤسائی معین داشت، مراقبشان بود و در صورت لزوم آنها را به اطاعت واردار کرد. برای اجرای این کارها، معماران و مهندسان دولتی ناچار بودند که معادل شش برنامة پنجساله را به انجام رسانند. همچنین وقتی نخائو[7] فرعون در دوهزار و پانصدسال پیش از فردینان دولسپس[8]  تصمیم‌گرفت آرزوی دیرین سزوستریس[9] فرعون دیگری ار مبنی‌بر حفر کانالی بین رود نیل و بحر احم جامة تحقق بپوشاند تا بتواند کالای منطقة اقیانوس هند را بی‌وقفه به دریای مدیترانه برساند، به قول هرودوت این طرح به بهای جان یکصد و بیست‌هزار کارگر و عمله تمام شد. اینگونه طرحهای بزرگ را نمی‌شد به دست بردگان واسرای جنگی اجرا کرد، مضافاً که مصر در آن زمان کمتر به جنگ مبادرت می‌ورزید و تعداد اسرای جنگی پاسخگوی چنین کار عظیمی نبود. لذا می‌بایست کارگارن مورد نیاز را از میان مردم آن کشور جمع‌آوری کنند و به بیگاری وادارند که کار چندان آسانی نبود. زیرا دهقانان مصری به انجام این نوع کارها تن در نمی‌دادند و در پاره‌ای موارد رفتار مستبدانه و اعمال زور و خشونت نسبت به آنان با مقاومت روبرو می‌شد. اما کار روزمره و سادة دهقانان مصری در زمینهایشان نیز مستلزم یک سازمان گروهی بود تا از‌ آنان نه فقط در برابر رودخانه، بلکه در برابر آفاقی طبیعی نیز دفاع کندکه حتی قبل از حضرت موسی و «سفرخروج» به سرزمین فرعونیان هجوم می‌آوردند و بصورت میلیونها ملخ و مگس و پشه آسمان را تیره و تار می‌ساختند و به‌صورت پرنده و کرم و موش و اسب آبی به مزارع و انبارهای غله آسیب‌می‌رساندند. دهقانان مصری به‌جای اینکه در برابر هجوم مکرر این آفات تسلیم شوند، از تشکیلات دولتی یاری می‌طلبیدند و دستگاه فراعنه مسؤلیت مبارزه با این آفات را به عهده داشت و غلبه برآنها را به حساب خود می‌گذاشت.

سوسیالیسم فرعونی

در رأس تشکیلات دولت مصر، فرعون پسر آفتاب قرار داشت که به عقیدة‌ مصریها برخاستنش ازخواب طلوع آفتاب را به همراه داشت. او ضامن طغیانهای رود نیل، فراوانی محصول، حافظ وحدت بین مصرعلیا و دلتای نیل و برقرارکنندة صلح با دنیای خارج بود. جامعة مصریان نیز تحت یک سلسله مراتب منظم که خواست خدایان بود زیرنظر فوعون قرار داشت. هرفرد مصری صرفنظر از شغلی که داشت عملا کارمند و مأمور دولت بشمار می‌رفت. نزدیکان فرعون عبارت بودند از اشراف و اعیان و نجبا و خانواده و دوستان فرعون که از انبار گندم و آشپزخانة شاهی استفاده می‌کردند. زیردست آنان یک گروه انبوه تکنوکرات و کارمند اداری امور کشور را اداره می‌‌کرد، از قبیل: دبیران، آمارگران، معماران، مهندسان آب و کانال‌کشی، مأموران وصول مالیات، متخصصین کشاورزی و دامداری و ماهیگیری و معادن، سربازان و مأموران انتظامی. روحانیون هم تحت نظارت شخص فرعون انجام می‌کردند.

ازطریق این تشکیلات بود که فرعون، ارباب و صاحب اختیار مصریان، براقتصاد مصر که برکشت و زرع مبتنی بود حکومت می‌کرد. زمین به فرعون تعلق داشت و درصورتی به مالکیت معابد درمی‌آمد که از طرف شاه به خدایان پیشکش می‌شد. دهقان وابسته به زمین بود ولی فرعون می‌توانست جای او را تغییر دهد و یا زمین را از او پس بگیرد و مصادره کند. بقیة اصناف و پیشه‌وران نیز همین وضع را داشتند. کارگران ساختمانی و صنعتگران و معدنچیان و ماهیگیران برای دولت کار می‌کردند و دولت وسیلة معاش و مسکن آنها را تأمین می‌کرد. درهر صنفی معمولا پسر جانشین پدر می‌شد مگر اینکه فرعون تصمیم می‌گرفت اورا به کاردیگری بگمارد. تجارت خارجی در انحصار دولت بود چوب و مس و گیاهان معطر و سنگهای شیشه‌ای را از کشورهای دیگر وارد و پاپیروس و پارچه و اشیاء ساخته شده از شیشه و سنگهای قیمتی را صادر می‌کرد. ناوگان بازرگانی و بنادر متعلق به دولت بود و ملوانان دولتی برای یافتن طلا، گاهی تا آن سوی اقیانوس هند هم سفر می‌کردند. اما تجارت داخلی تا اندازه‌یی آزاد بود، زیرا  فرعون نمی‌توانست در مبادلات کالا درسطح دهات مداخله کند. یک قطعه نان شیرینی در مقابل یک جفت کفش‌صندل، یک کوزة سفالی دربرابر یک ماهی، و چنددانه پیاز درمقابل یک بادبزن حصیری مبادله می‌شد و معمولا مبادلات در بازارهای داخلی بسیار محدود بود.

با این اوصاف چگونه می‌توان سوسیالیسم فرعونی را تعریف کرد؟ سوسیالیسم فوعونی هم بسیار خالص بود و هم بسیار ناخالص. خالصی آن به علت فقدان هرگونه ابزار پولی بود و دادوستد به صورت جنسی انجام می‌گرفت. دستمزدها با سهمیة گندم و جو و لوبیا و روغن، حتی پارچه و هیزم پرداخت می‌شد و مالیاتها نیز غالباً به صورت گندم و آرد تأدیه می‌‌گردید. دردورانهای بعد استفاده از قطعات مس در اندازه‌ها و اوزان معین برای شمارش‌ کالاهعا و اجناس، و نیز مبادلات خارجی متداول شد. این بی‌خبری از پول، بی‌اندازه‌ به سود نظام سوسیالیستی بود زیرا جلوپس اندازهای نقدی را می‌گرفت.

از اینها گذشته، سوسیالیسم مصری از این جهت ناب و خالص می‌نمود که از تشکیلات آماری کارآمدی برخوردار بود. این تشکیلات دارای هزاران دفتر و شعبه‌ و تعداد بیشماری منشی و دبیر بود که دائماً مشغول ثبت و ضبط و آمارگیری بودند تا فرعون بتواند همیشه از تعداد اتباع خود و موجودی اموال امپراتوری اطلاع دقیق داشته باشد. تولد هرطفل یا بره و گوساله بلافاصله از طریق دفتر حوزة ایالتی به اطلاع تشکیلات مرکزی می‌رسید. وقتی طغیان رودنیل سراسر دره‌ها را فرا می‌گرفت و گله‌ها به مناطق مرتفع رانده می‌شدند، از آنها سرشماری می‌شد و وقتی آب رودخانه‌ فرو می‌نشست، مأمورین دولتی به مساحی زمینهای کشاورزی می‌پرداختند. بدین ترتیب دولت کلیة‌ اطلاعات و آمار مفید دربارة افراد و چهارپایان و انواع کشت وزرع را دراختیار داشت و می‌توانست به بهترین وجهی درمورد تولید ومصرف برنامه‌ریزی کند. اینگونه اطلاعات برای هر رژیمی که خود را سوسیالیست می‌نامد، ضروری است. اما سوسیالیسم مصری جنبه‌های ناخالص هم داشت، نخست آنکه مساوات طلب نبود، آزادی را زیرپا می‌گذاشت، و امتیازات طبقاتی را رواج می‌داد- شاید به این اعتقاد که خدایان و طبیعت اینطور خواسته‌اند و فرعون نمی‌خواهد این قوانین آسمانی را بهم بزند. شخص فرعون امتیازات فراوانی داشت، او حق داشت پس ازمرگش با روش خاصی مومیائی شود و آرامگاه باشکوهی برایش بنا گردد. کارمندان عالیرتبة دولت که طبقة‌ اعیان و نجبا را تشکیل می‌دادند نیز در دوران زندگی و پس ازمرگ، از شمول قوانین مستثنی بودند. پائین‌ترین طبقة اجتماعی، یعنی دهقانان، مکلف به اطاعت از قوانین و پرداخت مالیات بودند و زیردست آنان بردگان قرار داشتند که وظایف بسیار پست و حقیر به عهده‌شان واگذار می‌شد. سوسیالیسم مصری از لحاظ توزیع مسکن نیز ناخالص بود. بعضی در کاخهای مجلل با اهروها و تالارهای وسیع و رواقها و سالنهای ستون‌دار، و برخی درکلبه‌های گلی و چوبی زندگی می‌کردند که خاص اکثریت خانواده‌های فقیر روستائی بود. نابرابری در توزیع اسباب و اثاث منازل نیز به غایت چشم‌گیر بود و درمقابل تخت‌خوابها و صندلیهای طلاکاری طبقات برگزیده، روستائیان حصیر روی زمین می‌گستردند و روی آن می‌خوابیندند. از نظرخوراک نیز نابرابری وجود داشت، ثروتمندان گوشت چهارپایان و پرندگان ومواد خوراکی کمیاب را مصرف می‌کردند در حالیکه فقرا بجز نان و خرما و انجیر چیزی بدست نمی‌آوردند. بررسی آرامگاههای مصریان و تابوتهای مومیائی شده نشان از وجود نابرابر دیگر دارد و آن اینکه ثروتمندان حق مومیائی شدن و قرار گرفتن در تابوتهای سنگی را داشتند اما بینوایان در گودالهای ساده ئو با کفنهای عاد به خاک سپرده می‌شدند. اما از لحاظ لباس فرق عمده‌ای بین توانگر و فقر وجود نداشت، و بجز فرعون و کاهنان و جنگاوران، لباس بقیة مردم ساده و کتانی بود. اینگونه نابرابری در وضع زندگی و مرگ مصریان قدیم نشان می‌دهد که سوسیالیسم آنان بر سلسله‌ مراتب استوار بوده است.

مرحل سوسیالیسم مصری

اما همین سوسیالیسم هم دائمی نبود و گاهی زیرپردة استتار قرار می‌گرفت. تاریخ مصر، تاریخ خودکامگی و حاکمیت مطلقة‌ دولت است. با این همه هراز گاه جهشهائی در راه فردگرائی درمصر باستان صورت می‌گرفت. هرگاه فرعون مقتدر بود سلطة دولت بیشتر می‌شد و هروقت از بعضی امتیازات خود و طبقة نجبا و روحانیون چشم می‌پوشید از قدرت دولت کاسته می‌شد. دراین حال بتدریج هرج و مرج مستولی و علائم و آثار آزادی درجامعة مصری پدیدار می‌گشت. دردوران نخستین (پیش‌ از سال 2780 قبل از میلاد) فرعون مظهر خداوندی به شکل شاهین بود که هوروس[10] نامیده می‌شد و جنبة الوهیت داشت. همة اقتدارات در وجود او متمرکز بود و همو بود که برجسم و روح اتباعش استیلا داشت، طبقات اجتماعی را همسطح می‌کرد، مأمورینش زندگی مردم ولایات و ده‌نشینان را تنظیم می‌کردند و حفارانش به کندن کانالها می‌پرداختند و نقش مهندسان کشاورزی را ایفا کردند و بطور خلاصه سرنوشت مردم مصر دست او بود. در دوران امپراتوری قدیم (پیش‌ از 2280 قبل از میلاد) نیز رژیم جنبة مذهبی خود را حفظ کرد و زمین و هرچه دردل آن نهفته بود به فرعون تعلق داشت که خداوندگار کشور و مردم آن بود. در این دوره جامعة مصری مانند یک خانواده پیرامون خداوندگار روی زمین جامع شده بود و درخدمت او بود. درهمین دوره‌بود که اهرام ثلاثه‌ بنا شد و برای نخستین‌بار هیئتهائی به بحراحمر اعزام شدند و استخراج معادن آغاز گردید. دراین زمان مصر به اوج استبداد و قدرت خود رسید چندانکه می‌توانست از شاهکار عظیمش و سیستم‌ کامل بردگیی که بوجود آورده بود برخود ببالد. دراواخر دوران امپراتوری قدیم، یعنی طی دوقرن (از 2280 تا 2080 قبل از میلاد) که قدرت مرکزی تضعیف گردید، سوسیالیسم مصری هم سلطة خود را از کف داد. فرمانداران از حکومت مرکزی فاصله گرفتند و مأموران دولت از محصولات زمینهائی که زیرنظر داشتند سهمی می‌برند، و این سهم به صورت مورثی درآمد. ضمناً فراعنه طی فرامینی املاکی را به بزرگان کشور می‌بخشیدند و این خودنشان می‌دهد که هنوز فرعون مالک اصلی زمین بشمار می‌رفت.روحانیون نیز از حیطة حاکمیت فرعون خارج شده و مصونیتهائی بدست آوردند. صنعتگران از قبیل زرگر و کوزه‌‌گر و آهنگر و درودگر بمیل خود به دور یکدیگر جمع شده صنفهائی تشکیل دادند و تعهد کردند که به دولت مالیات بپردازند و درعوض حق تغییر شغل و خروج از صنف را برای خود محفوظ نگه داشتند. اما نیل به استقلال شغلی برای پیشه‌وران مترادف با از دست دادن امنیت شغلی بود. در دوران امپراتوری میانه (از 2080 تا 1785 قبل از میلاد) یکبار دیگر جامعة مصری منظم و دارای سلسله‌مراتب شد ولی دیگر فرعون مقام خدائی نداشت و بیشتر یک قانونگذار بشمار می‌رفت. او دارای یک وزیر، یک فرمانده سپاه، یک دبیر وبایگان و یک مهردار بود که در ضمن مقام خزانه‌دار امپراتوری را برعهده داشت. فرعون حقوق موروثی فرمانداران را برسمیت می‌شناخت و خود را رابط بین خدایان و اتباعش معرفی‌ می‌کرد. اما رود نیل همچنان جاری بود و لذا به وجود مهندسان آبیاری احساس نیاز می‌شد. درواحة فیوم[11]سدی احداث شد و به صورت مخزن تنظیم کنندة آب مورد استفاده قرارگرفت. کارسرشماری و بررسی مرتباً انجام می‌گرفت و بدین‌‌سان دستگاه دولتی را قادر می‌ساخت که اطلاعات دقیقی دربارة امکانات و احتیاجات کشور داشته باشد. آیا در این هنگام، زمان اصلاحات ارضی فرارسیده بود؟

هردوت می‌گوید: به هر دهقان مصری قطعه زمینی به مساحت معین داده شده که هرچند مالک آن نیست ولی صاحب امتیاز و مدیر آن بشمار می‌رود. اگر آب رودخانه زمین‌‌‌‌مزبور را فرابگیرد بلافاصله مهندس دولتی حاضر می‌‌شود ومراتب را تأیید می‌‌کند و قطعه زمین دیگری به دهقان داده می‌شود و هرکس براساس این تقسیم‌بندی مالیات می‌پردازد. بعد از تجاوز قبایل هیکسوس[12] ودر فاصلة سالهای 1785 تا 1580 قبل ازمیلاد، امپراتوری جدید مدت پنج‌قرن، یعنی ازسال 1580 تا 1085 قبل از میلاد، مجدداً رژیم سوسیالیسم دولتی را بطور کامل برقرار کرد. در این دوره فراعنه که در پایتختشان «تب» (طیوره، طیبه) مستقر بودند مالک و خداوندگار همه‌چیز می‌رفتند. اراضی و مشاغل و ابزار کار به آنها تعلق داشت. دبیران فرعون نقشه‌ها را طرح، مقررات را وضع، مشاغل را تعیین، پیشرفت کار را مراقبت و مطالبات را وصول می‌کردند. تنها نقطة ضعفی که در سیستم‌ اشتراکی فراعنه وجود داشت، موروثی بودن بعضی از مشاغل نظامی و روحانی و اداری بود که الزاماً منجر به مالکیت خصوصی می‌شد. درواقع هرزمان که سلسله‌های امپراتوری جدید دچار انحطاط می‌شدند، مالکیت خصوصی تهاجم خود را آغاز می‌کرد. آزادیهای فردی پدیدار شده توسعه می‌یافتند و گسترش آزادی، موجب تعمیم مالکیت می‌شد. دراین هنگام روحانیون و معابد، مالک اراضی وسیعی بودند که عیناً مانند آنها را به دهقانان اجاره می‌دادند. دهقانان مکلف بودند مالیات بپردازند و بیگاری کنند ولی درعین حال حق داشتند قطعه زمین استیجاری خود را به فرزندانشان انتقال دهند و درصورت لزوم آن را با قطعه زمین‌ دیگری مبادله کنند. اکنون نوبت مهاجمان لیبیائی و آسوری و ایرانی و یونانی فرا رسیده بود و دیگر مصر شباهتی به گذشته نداشت تا روی کارآمدن سلسلة بطالسه مؤسس آن بطلمیوس (پتولمه) ازسرداران اسکندری مقدونی بود، نتوانست رژیم سوسیالیسم مورثی فراعنه مصر درهم آمیخت.

سوسیالیسم بطالسه

در دوران بطالسه همة کارمندان علیرتبة دولت مصر یونانی بودند و زبان‌ادرای هم یونانی بود. همچنین بارزگانانیت که دربندر آزاد نوکراتیس[13] واقع در دلتا نیل به دادوستد اشتغال داشتند یونانی بودند و مبادلة پول را بین خود رایج کردند. مع‌ذالک کشور نیل سوسیالیسم خود رامانند سایر آداب و رسوم مصری مجدداً بازیافت. دولت مالکیت اراضی را دوباره بدس آورد و اجارة آن را بین دهقانلن به مزایده گذاشت. تصمیم‌ دربارة بذری که باید کاشته شود با مقامات دولتی بود و مهندسان دولتی سطح کشت هریک از محصولات را اعم از گندم و جو و پنبه‌ ودانه‌های روغنی، تعیین می‌کردند. تقسیم‌بذر بین کشاورزان و استفاده از آن، ومجازات متخلفان و محتکران نیز با مقامات مزبور بود. دهقان مصری مکلف بود محصول خود را درهوای آزاد جمع‌آوری کند و به معرض تماشای عموم بگذارد و چون دولت رأساً اقدام به توزیع بذر کرده‌بود لذا بآسانی می‌توانست آن را کنترل کند. مأموران مالیات سهم دولت را از محصول برمی‌داشتند و درانبارهای عمومی ذخیره می‌کردند. ضمناً تولید روغن و شراب درانحصار دولت بود، زیرا دستگاههای روغن‌ کشی و شراب‌سازی به دولت تعلق داشت و بهای فروش محصولات مزبور نیز ازجانب دولت تعیین می‌شد و حتی توزیع آنها بوسیلة تجار حقوق‌بگیر دولت صورت می‌گرفت. تولید عسل و آبجو و پرورش خوکح و غاز و کبوتر نیز در انحصار دولت بود. آنچه از انحصار دولت بیرون بود، زمینهائی بود که به عنوان پاداش به جنگاوران و پیمانکاران بزرگ و یا به معابد داده می‌شد. ضمناً دولت انحصار صنایع مادر را در اختیار داشت. کلیة معادن از جمله نمک و قطران برای مومیائی کردن اجساد، و زاج سفید برای ثابت نگاه‌داشتن رنگها،  و همچنین صنایع چرم و پاپیروس و الیاف و ادویه و عطریات در انحصار دولت بود. نمدمالی و رنگرزی هم جزء مؤسسات دین اسلام به او عرضه شد، بعلت هم‌آهنگی که با طرز فکرش داشت آن بی‌ چون‌و چرا پذیرفت.

بین‌دجله وفرات

چگونه است که سوسیالیسم درساحل رود نیل شکوفان می‌شود ولی درساحل دجله و فرات چنین اقبالی ندارد؟ شاید دو دلیل جغرافیائی و اقلیمی در این امر تأثیر داشته باشد. از یکطرف رودخانه‌هائی که سرزمین بین‌‌النهرین را بوجود می‌آورند فاقد طغیانهای ویرانگر و در عین حال سودمند رود نیل هستند و باین جهت ساحل نشینان دجله و فرات با ضرورتها سازماندهی و انضباطی مصریها روبرو نبودند. از طرف دیگر سرزمین‌ بین‌النهرین، برخلاف خاک مصر، از لحاظ مواد معدنی فقیر و همه‌جای آن پوشیده از خاک رس است و خانه‌سازی در آن باید از طریق خشت‌زنی انجام شود. درمصر جابجا کردن تخته‌سنگهای بزرگ به کار دسته‌جمعی نیاز داشت حال آنکه در بین‌النهرین خشت‌زنی کاری فردی بود و همین تفاوت، نتایج اجتماعی فراوانی دربرداشت. از سوی دیگر، استفاده تمدنهای کنار دجله و فرات از پول در مبادلاتشان بسیار زودرس بود. سومریها ابتدا دانه‌های گندم و سپس قطعات نقره، و آشوریها دانه‌های جو و قطعات سرب را به عنوان پول بکار می‌بردند و با این کار جلو پیشرفت سوسیالیسم را سد می‌کردند. هرچند آشوریها هم مانند مصریها علاقه به ساختن بناهای عظیم داشتند ولی مجبور نبودند اهالی مملکت خود را به بیگاری وادار کنند زیرا این جنگاوران فاتح همیشه عده‌ای اسیر جنگی در اختیار داشتند که می‌توانستند از آنها استفاده کنند و کاری به کار مردم کشورشان نداشته باشند. واقعیت این است ک در بین‌النحرین مالیک خصوصی قاعده و مالکیت دولتی استثناء بود و درابتدا در شهرهای سومری‌ زمینهای کشاورزی به خدایان تعلق داشت و کاهنان به عنوان نمایندة خدایان عمل می‌کردند. دولتی بود. همة امور مربوط به تجارت خارجی را ـ بجز قسمتی که در دست اتباع خارجی قرار داشت ـ دولت از راه دریا و و یا بوسیلة کاروانهای شتر انجا می‌داد.

اکنون که سکه‌های ضرب شده به عنوان وسیلة مبادلات بکار رفت، طبیعی بود که فرعون امتیاز آن را به خود اختصاص دهد و به ضرب مسکوکات بپردازد. بلافاصله تأسیس بانک مورد توجه فرعون قرار گرفت و انحصار آن را هم به خود تخصیص داد و باین ترتیب وسیلة بسیار خوبی برای نظارت بر اعتبارات و ارشاد اقتصاد کشور و کمک به مالیاتها به دست آورد. در این دوران نیز فرعون مانند دوران امپراتوری، مالک جان ومال اتباعش بود و می‌توانست اراضی دهقانان را مصادره کند و کارگران را مانند گلة گوسفند ازجایی به جای دیگر نقل مکان می‌دهد. با این همه، دراواخر دورة بطالسه و قبل از آنکه رومیها به مصر دست‌اندازی کنند، مالکیت خصوصی و آزادی فردی بخشی از اعتبار از دست‌رفتة خود را بازیافت. دربعضی موارد فرعون مجبور می‌شد برای تهیة پول قسمتی از املاک خود را بفروشد و گاه اتفاق می‌افتاد که درکنار بانکهای دولتی، چند بانک خصوصی تأسیس شود. بهرحال پیشرفت اقتصاد پولی و مؤسساتی که یونانیها و سوریها در دلتای نیل دایر کرده‌ بودند موانعی در برابر انحصارات سوسیالیستی ایجاد می‌‌کرد. ترازنامة کلی استبداد مصری در طول سه هزار سال منفی نیست. به عنوان مثال، بنای اهرام ثلاثه گویای استعداد شگرف رژیمهای استبدادی در کارهای عظیم است، اما دست‌اندازی  دولت بر مؤسسات تولیدی و درکارهای عظیم است. اما دست‌اندازی دولت بر مؤسسات تولیدی و مبادلات به پیشرفت کار مصریان نینجامید و طرز زندگی آنان را چندان دگرگون نکرد. دهقان عصر نوسنگی با گاوآهن و داس کار می‌کرد، بیش مانند دهقانان عصر نوسنگی با گاوآهن  و داس کار می‌کرد، گرچه درپاره‌ای زمینه‌ها چون استفاده از از چرخ و ارابه و اسب و ابزارهای آهنی پیشرفت کرده بود. درسراسر دوران فراعنه، ملت مصر سست و تنبل و لاابالی و تسلیم محض بود و همة مسؤلیتها را به گردن رود نیل و طغیانهای آن و دولت و مأمورینش می‌انداخت و چنان تسلیم فضا و قدر شده و آمادگی قبول فلسفة جبری را پیدا کرده بود که وقتی در واقع تفکر عبرانی با کمونیسم آغاز و لیبرالیسم ختم می‌شود. با این همه در بعضی موارد این‌دو با یکدیگر در آمیخته و در موارد دیگر به مخالفت باهم برخاسته‌اند.

دوگانگی مولود گفتار یهوده است که از اظهار نظر صریح نسبت به یکی از این دو سیستم خودداری کرده است. درسفر پیدایش (باب اول، آیة 28) می‌گوید: « و خدا . بدشان گفت بارور و کثیر شوید و زمین را پرسازید و در آن تسلط نمائید.» اما با اینکه یهوه دوبار این دستور را خطاب به حضرت آدم و حضرت نوح تکرار می‌کند، نمی‌گوید که آیا زمین متعلق به همه است یا به اشخاص، و تصمیم دراین باره را به انسانها واگذار می‌کند. خطاب او به شبانان درمورد حیوانات هم ازاین روشنتر نیست، زیرا می‌گوید: «برماهیان دریا و پرندگان آسمان و همة حیواناتی که برزمین می‌خزد حکومت کنید.» همینطور همة گیاهان و درختان روی زمین را می‌بخشد، اما معلوم نیست به چه کسی؟

ابهام آنگاه بیشتر می‌شود که یهوه می‌خواهد آنچه را که داده است بازستاند. می‌گوید: «زمین از آنان من است و شما و شما نزد من غریب و مهمان هستید» (سفر لاویان، باب25، آیه23). بنابراین آنچه که از آن خداست درنهایت یا به همه تعلق دارد (هرکه باشد) یا به هیچکس. بطور کلی در سراسر تورات، تعریف صریح و مشخصی از مالکیت وجود ندارد.

تازمانی که یهودیان در بیابانها به صورت چادرنشین بسر می‌بردند، مسئلة مالکیت شنهای صحرا و چاههای آب مطرح نبود و بطور طبیعی به همة افراد «قوم برگزیده» تعلق داشت. همچنین مائد‌ه‌هائی که خداوند از آسمان می‌فرستاد، متعلق به همة فرزندان اسرائیل بود و ازآنجا که این مائده‌های آسمانی بی‌اندازه فراوان بود، «هرکس می‌توانست طبق نیازش از آن استفاده  کند» (سفر خروج، باب 16 آیة 6). و می‌دانیم که این قانون بنیادی کمونیسم است.

اما بمحض اینکه یهودیان «ارض موعود» را فتح کردند، اراضی آن بین قبایل مختلف اسرائیلی تقسیم گردید. در این خصوص یهوه می‌گوید: «زمین را به تصرف آورده درآن ساکن شوید زیرا که آن زمین را به دربین‌النهرین سفلی املاک وسیعی متعلق به معابد بود ولی خانه و باغ در مالکیت افراد قرار داشت. از زمانی که نخستین سلسله‌های بابلی تأسیس شد، مالکیت خصوصی گسترش بیشتری پیدا کرد و هروقت پادشاهی در جنگ شکست می‌خورد، املاکش بین جنگاوران و سرداران پاشاه فاتح تقسیم، و به صورت اجاره به آنان واگذار می‌شد.

در مجموعة قوانین حمورابی که در هجده قرن پیش از میلاد مسیح تدوین شده و یک چهارچوب حقوقی برای زندگی مردم بین‌النهرین تنظیم کرده، مالکیت بدون هیچگونه ابهامی برسمیت شناخته شده است. مادة 229 این مجموعه می‌گوید: «هرگاه سقف خانه‌ای فرو بریزد و صاحب آن کشته شود، معماری که آن را ساخته است باید به قتل برسد.» و مادة 230 می‌گوید: «اگر فرزند صاحب خانه کشته شود، فرزند معمار به قتل خواهد رسید.» حمورابی دربارة مالکیت صریح است و آن را شوخی بردار نمی‌داند.

درآن سرزمین فقیر و غنی و کارگر و کارفرما وجود داشت. بردگان حق داشتند دستمزد خود را پس‌انداز کنند و ارث بگذارند. همة مؤسسات تولیدی، به استثنای چند کارگاه پارچه‌بافی دولتی، آزاد بودند. بازرگانان که در ابتدا نوعی مأمور دولت بشمار می‌رفتند، پس از چندی آزادانه به داد و ستد اشتغال یافتند. بعضی از آنان پول دیگران را می‌پذیرفتند و قرارداد تنظیم می‌کردند و باین ترتیب قوانین بانک‌داری و سرمایه‌داری را کشف می‌کردند. قانون فقط به محدود ساختن نوع بهره و تعیین ضوابط قراردادها اکتفاد می‌کرد و دولت در امور اقتصادی فقط نقش داور را به عهده داشت.

مقام والای خانواده در تورات

بحث در مورد عبرانیان چندان ساده نیست زیرا درتاریخ و کتاب مقدس آ‌نان، مالکیت اشتراکی و خصوصی بطور همزمان پذیرفته و ردشده است. فروخته است، به دست خریدار آن تاسال یوییل بماند ـ یعنی 50سال ـ و درسال یوییل رها خواهد شد و او به ملک خود خواهد برگشت.» (سفر لاویان، باب25، آیه 28). و این تأکیدی است برحقوق عالیه و غیرقابل انتقال خانواده.

کتاب مقدس برای خانه دو نوع قاعده وضع می‌کند: یکی درمورد خانه‌های مسکونی واقع در شهرهای محصور و دیگری دربارة خانه‌های روستائی درمیان دشتها. خانه‌های نوع اول را می‌توان فروخت و فروشنده حق بازخرید تا پنجاه سال محفوظ می‌ماند و پس از آن به ملکیت قطعی خریدار درخواهد آمد. به عبارت دیگر، خانه‌های شهری را بآسانی می‌توان خرید و فروش کرد ولی خانه‌ها روستائی تا پنجاه سال بلاتکلیف باقی می‌ماند.

قوانین مذکور ممکن است این اشتباه و تصور را پیش‌آورد که وقتی یهوه صحبت از «زمین‌تو» و «خانة همسایة تو» می‌کند ویا کسی را که گله‌اش درمراتع دیگران بچرد، محکوم به پرداخت غرامت می‌سازد، مالکیت شخصی را تسجیل کرده است اما واقعیت این است که منظور یهوه مالیکت خانوادگی است (امثال سیلمان، باب 19، آیة4).

همین قوانین دربارة چهارپایان هم‌جاری است. مالکیت گله در آغاز اشتراکی بود و بعد به صورت خانوادگی درآمد. مالکیت گله را از آن روباید خانوادگی تعبیر کرد که می‌بینیم هابیل نخستین نوزاد گله‌اش را به خداوند پیشکش می‌کند (سفر پیدایش، باب4، آیة 4) و یهوه می‌گوید: «لوط را گله و رمه و خیمه‌ها بود» (سفر پیدایش، باب 12، آیة5) و حضرت ابراهیم نیز «هفت بره‌اش را به‌ ابی‌ملک می‌دهد» (سفر پیدایش، باب21 آیة 30) اما وقتی یهوه در مجموعة قوانین خود می‌‌گوید: «اگر گاو شخصی گاو همسایة اورا بزند و آن بمیرد، پس گاو زنده را بفروشند و قیمت آن را تقسیم کنند» (سفر خروج، باب21، آیة 35) و یا «اگر کسی گاوی یا گوسفندی را بدزدد و یا آن را بکشد به عوض گاو پنج‌گاو و به عوض گوسفند چهار گوسفند بدهد» (سفر خروج، باب 22، آیة1) و یا «در هفتمین روز آرام کن تاگاوت و الاغت شما دادم تا مالک آن باشید و زمین را به حسب قبایل خود به قرعه تقسیم کنید، برای کثیر نصیب اورا کثیر بدهید و برای قلیل نصیب اورا قلیل بدهید» (سفر اعداد، باب 33، آیات 53 و 54). بدین ترتیب از مالکیت همگانی به مالکیت قبیله‌ای می‌رسیم.

وقتی یهودیان شهرتشین شدند و اقتصاد شبانی آنها به اقتصاد کشاورزی تغییر یافت، قبایل آنان زمینها را بین خانواده‌ها تقسیم کردند و بدین ترتیب مالکیت پدر تباری احیاء گردید و مالکیت خانوادگی که سرانجام به مالکیت شخصی منجر شد، به سرعت گسترش یافت.

این نوع مالکیتها دیرزمانی در اسرائیل مرسوم بود و کلیة اموال به خانواده تعلق می‌گرفت و نه پدر خانواده که به عنوان نمایندة‌ اعضای خانواده ادارة امور اموال را برعهده داشت. درآن زمان فرد هیچ‌بود: عضوی از خانواده بود که نمی‌توانست زمین خانوادگی را خواه به‌صورت فروش و خواه به‌شکل هبه یا به‌وصیت و ارث به‌دیگر منتقل سازد. خدا زمین را از پیش به اخلاف و بازماندگان گروه عطا کرده بود.

پیش‌تر هم وقتی «خدا حضرت آدم را گرفت و اورا در باغ عدن گذاشت تا کرده و آن رامحافظت نماید» (سفر پیدایش، باب2، آیه 15) معنایش این است که آدم حق داشته آ‌ن‌را به بازماندگانش منقل سازد. حضرت ابراهیم نیز بهمین ترتیب مالک شد و یهوه به اوگفت: «تمام این زمین را که می‌بینی به تو و ذریت تو تا ابد خواهم بخشید،» (سفر پیدایش، باب13، آیة 15) و افزود: «سرزمین کنعان را به تو و بعد از تو به ذریت تو به ملکیت ابدی می‌دهیم»  (سفر پیدایش، باب17، آیة 8). مالکیت یعقوب و بازماندگانش ترتیب تأکید گردید: «و سرزمینی را که به ابراهیم و اسحق دادم به تو دهم و به ذریت بعد تواین زمین را خواهم داد» (سفر پیدایش، باب 35، آیة 12).

کتاب مقدس یهودیان خصلت خانوادگی مالکیت را با تفاوتی که بین زمین و خانه‌‌ قائل می‌شود مشخص می‌سازد. زمین را نمی‌توان برای مدت طولانی از خانواده گرفت. اگر آن را بفروشند، فروشنده و اعضای خانواده حق بازخرید آن را دارند و هرحال باید به آنها مسترد شود. تورات می‌گوید: «و اگر نتواند برای خود پس بگیرد، آنگاه آنچه کند.

هم آرام گیرند» (سفر خروج، باب23، آیه 12) ای منظورش مالکیت شخصی چند رأس دام نیست؟

گرایش به مالکیت شخصی در تورات

همین وضع در مورد اموال منقول نیز مشاهده می‌شود. خیمه‌های یهودیان به هنگام مهاجرت از مصر، هنوز اشتراکی بود ولی غنائم ابتدا به قبایل و سپس به افراد تعلق داشت. زمانی که یهودیان قبیلة مادیانی را شکست دادند، به نص تورات: «هریک از مردان جنگی غنیمتی برای خود برده بودند» (سفر اعداد، باب31، آیة 54) و هنگامی که کنعانیان را مغلوب ساختند، غنیمت خود را که عبارت از «یک یا دو دختر برای هرمرد و رختهای رنگارنگ برای سیسرا ـ سردار لشکریان یهود ـ بود» بدست آوردند (سفر داوران، باب 5، آیة 30) غنیمت بردگان و خدمتکاران جای خود را داشت زیرا آنان درحکم اسباب و اثاث خانه بودند چنانکه خزائنی که حضرت موسی به یهوه پیشکش می‌کند (انگشتریها و حلقه‌ها، سنجاق سینه‌ها و نقره‌ و برنز، چوب اقاقیا و عقیق و عطریات و روغنهای خوشبو) نیز جزو وسایل خانگی بشمار می‌آمدند که پیش از آنکه به خداوند پیشکش شود می‌بایست به فرزندان اسرائیل هبه‌شود.

یکی از دلایل وجود مالکیت، فرامین دهگانه (احکام عشره) خداوند به حضرت موسی است که می‌گوید: «دزدی مکن، به زن همسایه طمع مورز، برمال همسایه طمع مکن» پس باید مالکیت وجود داشته باشد تا بتوان مال دیگری را دزدید. درچند جای تورات از وام دادن و وام گرفتن صحبت شده است مثلا در جایی‌ آمده است: «اگر نقدی به فقیری قرض دادی» و یا «اگر رخت همسایة خود را به گرو گرفتی» (سفر خروج، باب 22، آیات 24 و25)، پس باید ثروتمندانی وجود داشته باشد که بتوان از آنها قرض کرد. درآن زمان پاره‌ای از یهودیان ثروت بسیار داشته و جمعی دیگر بی‌چیز و تهیدست بوده‌اند. تورات از مزرعه‌دارانی سخن می‌گوید که مالک پنج جفت گاو هستند واز دهقانانی یاد می‌کندکه حتی یک بز هم ندارند. وجود اغنیا وفقرا سرانجام اسرائیل را به صورت یک جامعة‌ طبقاتی درآورد. تجارت بین یهودیان آزاد بود و آنان را از نوعی پول فلزی در مبادلات خود استفاده می‌کردند که باید توزین می‌شد. تورات می‌گوید: «پس ابراهیم سخن عفرون را اجابت نمود و چهارصد مثقال نقرة رایج‌المعامله را به نزد عفرون وزن کرد» (سفر پیدایش، باب 23، آیة 16)، و عزرا  برای شمارش پیشکشیهای خشایارشا پادشاه ایران به حضور یهوه «ششصد و پنجاه وزنه نقره و صدوزنه طلا را توزین کرد» (کتاب عزرا، باب هشتم، آیة 26) درآن زمان واحد وزن تالان نامیده می‌شد که ریشة «تالار» بمعنی ترازو مشتق شده و هر تالان معادل 3000 سگالا بود. کتاب مقدس یهودیان داد و ستد را رد نمی‌‌کند و می‌گوید: «از سود بردن کم زیاد و منفعت کردن در داد وستد شمر نداشته باش» (کتاب جامعة‌ سلیمان، باب 42، آیة4). اما استعداد یهودیان در تجارت آن چنان بود که می‌بایست آنان را از انحراف و سودجویی برحذر داشت. کاسب می‌بایست ترازوی صحیح بکار برد، قاچاق و احتکار عملی مذموم و درخور مجازات بود و وقتی حضرت مسیح ظهور کرد مجبور شد بگوید ثروتمند بآسانی نمی‌تواند به درگاه خدا راه یابد و ناگزیر بازرگانی را که در معابد به داد و ستد اشتغال داشتند، بیرون براند.

باید پرسید چگونه یهودیان درطی 18قرن از سیستم اشتراکی به اقتصاد آزاد روی آورده‌اند؟ منحن سوسیالیسم یهودیان کاملا پاسخگوی این سؤال است: بیابانگردها شهرنشین و شبانان کشاورز شدندو دروازة شهرها به روی تجارت بازشد و پول قانونش را دیکته کرد و کمونیسم جای خود را به سرمایه‌داری داد.

با این همه، هنوز جوهر زندگی اشتراکی اثرات خود را بربعضی از جنبه‌های اقتصاد باقی گذاشته بود. مثلا هرگونه داد و ستدی باخارج ممنوع و تجارت خارجی در انحصار دولت بود و فقط دولت می‌توانست ارابه را از مصر، اسب را از کیلیکیه، وچوبهای گرانبها را از اوفیر وارد کند کاروانهائی که از فلسطین روغن به مصر وعسل به فنیقیه می‌بردند، بوسیلة اعراب هدایت می‌شدند، نه عبرانیان.

یک قرینة دیگر از تجدید حیات سوسیالیسم در این منطقه، وجود فرقة اسینی‌ها است که در طومارهای بحرالمیت به آنها اشاره شده است. فرقة مزبور نظا یک جامعة بدون پول و زن را پذیرفته بود و پیروانش تحت رهبری یک قاضی اعظم همانند تارک دنیاها با رضایت و چشمپوشی از لذات دنیوی زندگی می‌کردند و شعارشان این بود: «مردم در ردیفهای هزار،صد، پنجاه و ده‌نفری با نظم و ترتیب حرکت می‌کنند». رهبانان کومران[14]غذای خود را دسته‌جمعی صرف می‌کردند و شام آخر حضرت عیسی ا زاین آئین الهام گرفته است. حتی نام کلیسا[15] به معنی مجمع از گردهم آئیهای عارفانة آنها مشتق شده است و همینها بودند که غسل تعمید در آئین پرستش مسیحای موعود را متداول کردند که بعدها حضرت عیسی دین خود را براساس آن پایه‌گذاری کرد.

بدین سان تمایلات فردی و خانوادگی و اشتراکی در میان قوم یهود چنان بهم آمیخته‌اند که این قوم حتی بعد از هزاران سال استعداد خاصی درکسب و تجارت دارد و هنوز به زندگی قبیله‌ای که امروز به صورت کیبوتص تجلی یافته گرایش شدیدی نشان می‌دهد.



1) Sacius

[2]) Sokw

[3] ) Grand Pressigny

1) Bretagne

2)  Loing

[6] ) Edouard le Confesseur

[7] ) Nechao

[8]) Ferdinande de Lesseps

[9] ) Sesostris

[10] ) Horus

([11] Fayoum

[12] ) Hyksos

[13] ) Naucratis

[14] ) Qunran

[15] ) Ecclesia

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی